58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی

1 جمال و جاه داری هرچه خواهی می‌توان کردن به این حسن و جوانی پادشاهی می‌توان کردن

2 ز ماهی تا به مه دارد صفا آیینهٔ رویت بدین رو جلوه از مه تا به ماهی می‌توان کردن

3 چراغ حسنت از نور الهی شد چنان روشن کز آن نظارهٔ حسن الهی می‌توان کردن

4 بدین خط کز بیاض آفتاب آورده‌ای برون کرشمه بر سفیدی و سیاهی می‌توان کردن

1 ایدل بتلخی شب هجران صبور باش این هم نواله ییست بنوش و شکور باش

2 از دیده چون جدا شدی از دل جدا مشو خواهی که خاص شاه شوی در حضور باش

3 شاید کزین کریوه سبکبار بگذری از هر چه خار راه تو گردیده دور باش

4 تا کی زهر چراغ توان کرد کسب نور خود را بسوز در نظر شمع و نور باش

1 ساقی در آتشم، نظری در ایاغ کن یعنی بیار مرهم و درمان داغ کن

2 کشتی روانه ساز که باد مراد خاست اختر دلیل شد طلب شبچراغ کن

3 آن گوهر مراد که از دیده غایبست شاید که در کنار تو باشد سراغ کن

4 ای آنکه سنگ می فگنی بر سبوی ما بستان پیاله یی و علاج دماغ کن

1 هرگز نیافت برگ گلی عندلیب تو ای غنچه ی شکفته فغان از رقیب تو

2 تو شادمان بحسن و من از عشق داغ داغ آتش قرین من شد و گلشد نصیب تو

3 محبوب عالمی شده یی داغ بهر چیست خود کیست ای چراغ محبان جبیب تو

4 شوقم یکی هزار شد از بوی دلکشت بس داغ آرزو که کند تازه طیب تو

1 شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان بجام ریز می لعل و گل دراب افشان

2 نسیم گو ورق گل بر اهل مجلس ریز تو گرد دامن خود بر من خراب افشان

3 ببزم وصل چو روشن کنی چراغ صبوح بخند چون گل و دامن بر آفتاب افشان

4 ترا که دولت بیدار داد جام مراد بنوش و جرعه بر آلودگان خواب افشان

1 ای چراغ دل مرو در بزم مردم جامکن گر همه چشم منست آنجا دمی مأوا مکن

2 مردم چشمی، مشو از دیده ی غائب چون پری از خیال خود مرا دیوانه و شیدا مکن

3 روی خود بر دامنت سودم خطای من بپوش گر بدی کردم بروی زرد من پیدا مکن

4 دامن از دستم مکش امروز از فردا بترس داد مظلومان بده، امروز را فردا مکن

1 شبی ای شمع مهرویان گذر در منزل من کن بچشم مرحمت یکره نگاهی بر دل من کن

2 شدم بسمل ز شوق لعل جانبخش تو بسم الله مسیح من، دمی در کار جان بسمل من کن

3 بمحراب دو ابرویت دعای من همین باشد که یا رب آن جوان یکشب چراغ محفل من کن

4 بکار مشکل عشق از جهان بار سفر بستم خدا را چاره یی در کار و بار مشکل من کن

1 چنین که پیش نظر صورت نکوی تو دارم بهر طرف که کنم سجده روبروی تو دارم

2 ز دیدن دگرانم چه سود چون من حیران نظر بصورت ایشان و دل بسوی تو دارم

3 صبا ز دست تو برگ گلی که سوی من آرد درون پیرهنش مدتی ببوی تو دارم

4 نشسته اند حریفان ببزم عشق و من از غم گرفته ساغر و با خویش گفتگوی تو دارم

1 مبین، که تاب نگاه تو آفتاب ندارم بناز خنده ی پنهان مزن که تاب ندارم

2 هنوز در خفقانم ز گریه های شبانه زبان بگز که وجود چنین شراب ندارم

3 بماند دانش من در جواب یک سخن تو دگر زهر چه سخن می کنی جواب ندارم

4 قلم بحرف ملامت کشیده ام من مجنون چنانکه گر بزنند آتشم عذاب ندارم

1 مجو ای دل بخور از بهر ترتیب دماغ من مگر آگه نیی شبهای هجر از درد و داغ من

2 دلم کز داغ هجران شد سیه منما ره وصلش که هرگز سوی بستان ره نخواهد بر در زاغ من

3 به داغ بی کسی ز انسان گرفتارم که گر سوزم نگردد هیچگه پروانه هم گرد چراغ من

4 که جوید از من سرگشته، پی در وادی هجران مگر زاغ از هوای استخوان گیرد سراغ من

آثار بابافغانی شیرازی

58 اثر از غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار بابافغانی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی