4 اثر از غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار میرزاده عشقی / دیوان اشعار میرزاده عشقی / غزلیات و قصاید در دیوان اشعار

غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی

1 کوه الوند که شهر همدان دامنش است جامه سبز به بر دارد و طوطی منش است

2 صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور سنگ هایش زر و آبش همه سو نقره وش است

3 آبشار از کمر کوه، چو ریزد به نظر نقره ذوب شده، از سر زر در پرش است

4 دور شهر از دو طرف، رشته کهساری آن چون دودستی است که معشوقه، در آغوش کش است

1 چو این منظومه آفاق، سرتاسر منظم شد همانا فارغ آفاق آفرین، از نظم عالم شد

2 روان فرمود از انوار انجم، بر زمین روحی که آخر رشته ای زآن روح، ارواح مکرم شد

3 بدآن روح عمومی، سایه ای از پرتو یزدان نخستین مرتبت آن روح، اندر قلزم ویم شد

4 پس از تولید اجسام نباتی، در بن دریا درون ابر رفت و بر زمین بنشست و شبنم شد

1 نام دژخیم وطن، دل بشنود خون می‌کند پس بدین خونخوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

2 آن که گفتی، محو قرآن را همی باید نمود عنقریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

3 وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز پای صاحب‌خانه را، از خانه بیرون می‌کند؟!

4 داستان موش و گربه است، عهد ما و انگلیس موش را گر گربه برگیرد، رها چون می‌کند؟

1 خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

2 خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟

3 حاصلی ای دهر، از من، غیر شر و شور نیست مقصدت از خلقت من، سیر شر و شور بود؟

4 ذات من معلوم بودت نیست مرغوب از چه ام: آفریدستی؟ زبانم لال، چشمت کور بود؟

1 ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

2 درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن این بستری ز بستر خود پا نمی‌شود

3 می‌دانم ار که سر خط آزادگی ما با خون نشد نگاشته، خوانا نمی‌شود

4 باید چنین نمود و چنان کرد چاره جست لیکن چه چاره با من تنها نمی‌شود؟

1 ای بلهوس، تراست به سر، گر هوای لر یا آن که گشته تنگ، دلت از برای لر

2 رو کن دمی به سوی شهر بروجرد از صفا بنگر به کوه و دشت و بیابان جفای لر

3 منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست جز آن دمی که خانه کند در سرای لر

4 من خود شدم به شهر بروجرد در بهار وقتی که بود موسم نشو و نمای لر

1 گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر برهنه‌ای شیر گیر و گرسنه‌ای شیر

2 برهنه ام دستگیریم نکند کس! دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

3 من دم شیرم، ببازیم نگرفتند کس نه به بازی، گرفته است دم شیر

4 گرسنه از درد، دلش همچو تهی طبل شهر خبر سازد، ار نماید تقدیر

1 در سر پیری برهنه پا بد «مولییر» گاو بدزدید در شباب «شکسپیر»

2 زنده در آتش «برونو» را بفکندند مرده وی را کنند این همه تکبیر

3 «بن جبرول » آن همه ز خلق ستم دید شد «روسو» در عهد خویش آن همه تحقیر

4 از پی تجلیل نامشان نک میلیون: میلیون اصراف می کنندی و تبذیر

1 باری ازین عمر سفله سیر شدم سیر تازه جوانم ز غصه پیر شدم پیر

2 پیر پسند ای عروس مرگ! چرائی؟ من که جوانم، چه عیب دارم «بی پیر»؟

3 زود به من هر چه می کنی، بکن ای دهر! آنچه ز دست آید، مباد کنی دیر!

4 از چه بر اوضاع کائنات نخندم؟ مسخره بازیست این جهان زبر و زیر!

1 خوشا اطراف تهران و خوشا باغات شمرانش خوشا شب های شمرانش و خوشا بزم مقیمانش

2 شب اندر صحن «زرکنده » مه است آنقدر آکنده که گردون است شرمنده، ز یکتا ماه تابانش

3 نگاران خود آراسته، به هر یک لحظه یک دسته به ناز آهسته آهسته، خرامان در خیابانش

4 من بیچاره درویشم، نه در فکر کم و بیشم، نه در اندیش تجریشم، نه در تشویش بستانش

آثار میرزاده عشقی

4 اثر از غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.