1 دلم ای دوست تو دانی که هوای تو کند لب من خدمت خاک کف پای تو کند
2 رایگان مشکفروشی نکند هیچ کسی ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند
3 چه دعا کردی جانا؟ که چنین خوب شدی؟ تا چو تو چاکر تو، نیز دعای تو کند
4 دل من در قفس عشق، هوای تو کند چشم من، آرزوی خدمت پای تو کند
1 ای صدرنشینان که همه مصدر دینید «صدر» ار ز میان رفت، شما صدر نشینید
2 امروز نشینید و بر این مسند و فرداست: کز ذیل گرفته، همه با صدر قرینید
3 عمر این دو سه روز است که هر روز به آن روز گوئید نه عمر است، و پی روز پسینید
4 سنجید که عمر این دو سه روز است: ولی کی آن روز، کز آن بعد «دگرروز» نبینید
1 هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!
2 گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم! ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟
3 رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم برون نشد دگر، این منتهای بدبختی است!
4 رجال ما همه دزدند و دزد بدنام است که دزد گردنه، بدنام دزد پاتختی است
1 ای دختران ترک! خدا را، حیا کنید باری در این معامله، شرم از خدا کنید!
2 یا رخ نهان کنید که دل نابرید یا با عاشقان دلشده کمتر جفا کنید
3 یا وعده نادهید که با ما وفا کنید یا برقرار وعده، خودتان وفا کنید
4 یغما نموده اید دل و دین ما بلی کی عادت قدیمی خود رها کنید؟
1 مگو که غنچه چرا چاکچاک و دل خون است؟ که این نمایشی از زخم قلب مجنون است!
2 نمونه دل آزادگان بود: گل سرخ چو این «کلیشه » اوراق سرخ دل خون است
3 زبان عشقی شاگرد انقلاب است این زبان سرخ زبان نیست بیرق خون است
1 دلبرا! ای که ترا طبع سخن پرور من! مهربان کرد که دستی بکشی بر سر من
2 سکه ای را که (پری) لطف نمودی برسید ای پری روی و پری خوی و پری پیکر من
3 تو خودت نیز پری هستی و بهتر، زیرا عوض این پری آن به که خودآئی بر من
4 از پری بودنت آنقدر به من معلومست که مرا بینی و خود غائبی از منظر من
1 من که خندم، نه بر اوضاع کنون میخندم من بدین گنبد بیسقف و ستون میخندم
2 تو به فرمانده اوضاع کنون میخندی من به فرماندهی کن فیکون میخندم
3 همه کس بر بشر بوقلمونی خندد من به حزب فلک بوقلمون میخندم
4 خلق خندند به هر آبلهرخساری و، من: به رخ این فلک آبلهگون میخندم
1 خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
2 آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
3 مرد آن بود که این کلهش بر سر است و، من: نامردم ار به بی کله، آنی بسر کنم
4 من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم
1 یاران عبث نصیحت بی حاصلم کنید دیوانه ام من عقل ندارم ولم کنید
2 ممنون این نصایحم اما من آن چنان دیوانه ای نیم که شما عاقلم کنید
3 مجنونم آنچنان که مجانین ز من رمند وای ار به مجلس عقلا داخلم کنید
4 من مطلع نیم که چه با من نموده عشق؟ خوبست این قضیه، سئوال از دلم کنید
1 ای که هر خواسته دل، ز فلک میخواهی آنقدر راضیای از خود که کتک میخواهی
2 من به جز تنبلی این را، چه بنامم؟ که تو، هی: خفته هرروزه و روزی ز فلک میخواهی
3 ای که هرروزه حوالات تو در بانک خداست! به خدایی خداوند که چک میخواهی!
4 ای که دست تو دراز است، پی آز به خلق! چه کمک کردهای آخر؟ که کمک میخواهی!