4 اثر از غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار میرزاده عشقی / دیوان اشعار میرزاده عشقی / غزلیات و قصاید در دیوان اشعار

غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی

1 هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!

2 گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم! ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟

3 رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم برون نشد دگر، این منتهای بدبختی است!

4 رجال ما همه دزدند و دزد بدنام است که دزد گردنه، بدنام دزد پاتختی است

1 یاران عبث نصیحت بی حاصلم کنید دیوانه ام من عقل ندارم ولم کنید

2 ممنون این نصایحم اما من آن چنان دیوانه ای نیم که شما عاقلم کنید

3 مجنونم آنچنان که مجانین ز من رمند وای ار به مجلس عقلا داخلم کنید

4 من مطلع نیم که چه با من نموده عشق؟ خوبست این قضیه، سئوال از دلم کنید

1 کوه الوند که شهر همدان دامنش است جامه سبز به بر دارد و طوطی منش است

2 صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور سنگ هایش زر و آبش همه سو نقره وش است

3 آبشار از کمر کوه، چو ریزد به نظر نقره ذوب شده، از سر زر در پرش است

4 دور شهر از دو طرف، رشته کهساری آن چون دودستی است که معشوقه، در آغوش کش است

1 من که خندم، نه بر اوضاع کنون می‌خندم من بدین گنبد بی‌سقف و ستون می‌خندم

2 تو به فرمانده اوضاع کنون می‌خندی من به فرماندهی کن فیکون می‌خندم

3 همه کس بر بشر بوقلمونی خندد من به حزب فلک بوقلمون می‌خندم

4 خلق خندند به هر آبله‌رخساری و، من: به رخ این فلک آبله‌گون می‌خندم

1 گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر برهنه‌ای شیر گیر و گرسنه‌ای شیر

2 برهنه ام دستگیریم نکند کس! دست نگیرد کسی به برهنه شمشیر

3 من دم شیرم، ببازیم نگرفتند کس نه به بازی، گرفته است دم شیر

4 گرسنه از درد، دلش همچو تهی طبل شهر خبر سازد، ار نماید تقدیر

1 نام دژخیم وطن، دل بشنود خون می‌کند پس بدین خونخوار، اگر شد روبه‌رو چون می‌کند؟

2 آن که گفتی، محو قرآن را همی باید نمود عنقریب این گفته با سرنیزه مقرون می‌کند!

3 وای از این مهمان، که پا در خانه ننهاده هنوز پای صاحب‌خانه را، از خانه بیرون می‌کند؟!

4 داستان موش و گربه است، عهد ما و انگلیس موش را گر گربه برگیرد، رها چون می‌کند؟

1 ای که هر خواسته دل، ز فلک می‌خواهی آنقدر راضی‌ای از خود که کتک می‌خواهی

2 من به جز تنبلی این را، چه بنامم؟ که تو، هی: خفته هرروزه و روزی ز فلک می‌خواهی

3 ای که هرروزه حوالات تو در بانک خداست! به خدایی خداوند که چک می‌خواهی!

4 ای که دست تو دراز است، پی آز به خلق! چه کمک کرده‌ای آخر؟ که کمک می‌خواهی!

1 ای دوست ببین بی‌سر و سامانی ایران بدبختی ایران و پریشانی ایران

2 از قبر برون آی و ببین ذلت ما را این ذلت ایرانی و ویرانی ایران

3 آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت! رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران:

4 از وضع کنونی و ز بدبختی ملت زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران

1 در سر پیری برهنه پا بد «مولییر» گاو بدزدید در شباب «شکسپیر»

2 زنده در آتش «برونو» را بفکندند مرده وی را کنند این همه تکبیر

3 «بن جبرول » آن همه ز خلق ستم دید شد «روسو» در عهد خویش آن همه تحقیر

4 از پی تجلیل نامشان نک میلیون: میلیون اصراف می کنندی و تبذیر

1 با هر محیط، خویش، نه هم‌رنگ می‌کنم نی لحن خود، رهین هر آهنگ می‌کنم

2 مانم که تا برگردد هم‌رنگ من محیط آنگه ببین چسان همه را رنگ می‌کنم

3 تا روز خوش گشاید: آغوش خود به من در روز سخت، عرصه به خود تنگ می‌کنم

4 از نقش طبع خویش، در این مملکت ز نو تجدید عهد نقشه ارژنگ می‌کنم

آثار میرزاده عشقی

4 اثر از غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات و قصاید در دیوان اشعار میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.