1 سزد ای شام چرخ تیره وش! وقتی سحر گردی نه هر شام و سحر، ای تیره گردون تیره تر گردی
2 چه ظلم است؟ این مدام آسایش آسودگان خواهی پی آزردن آزردگان شام و سحر گردی!
3 چه عدل است؟ این به کام نیک بختان نوش آشامی! سپس اندر به جان، زشت اختران را نیشتر گردی!
4 چه لازم؟ خلقت خوش طلعان و تیره اقبالان که بی خود باعث ترجیح این بر آن دگر گردی
1 نوع بشر سلاله قابیل جابری: آموخت از نیاش، به جای برادری
2 جنگ است جنگ، خاک اروپا نهفته است در زیر یک صحیفه پولاد اخگری
3 ایتالی و فرانسه و روس و انگلیس بلغار و ترک و ژرمن و اتریش و هنگری
4 بس بمب و توپ جای به جا کرده کوه و دشت ترسم دگر فتد، کره از این مدوری
1 عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
2 تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست
3 ای دل از حال من و بلبل چه میپرسی برو ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
4 به به از این مجلس ملی و آزادی فکر من چه بنویسم قلم در دست کس آزاد نیست
1 جهان را دائما این رسم و این آیین نمیماند اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمیماند
2 به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمیماند
3 همان گونه که آن اوضاع دیروزی نماند امروز به فردا نیز این اوضاع امروزین نمیماند
4 ببین امروز مردم را، به خون یکدگر تشنه که دیری نگذرد، کاین عادت دیرین نمیماند
1 در هفت آسمانم الا یک ستاره نیست نامی ز من به پرسنل این اداره نیست
2 بی اعتنا به هیئت کابینه فلک گردیده ام که پارتیم، یک ستاره نیست
3 بر بی شمار مهر فلک، پشت پا زدم خصم چو من فلک زده ای را شماره نیست!
4 عار آیدم من ار، به فلک اعتنا کنم ار من به چرخ جز به حقارت نظاره نیست
1 شب به سرم نوبه تاخت، روز تب آمد هر چه در این روزگار روز و شب آمد
2 رفته ام از دست، دسته دسته بس امسال دست طبیبم به روی نبض تب آمد
3 هر چه به من می رسد، ز دست زبانست جان من از دست این زبان به لب آمد
4 کس ز عزیزان، عیادتم ننماید نوبه و تب زنده باد، روز و شب آمد
1 بتا، نظام، دگر ناز و عشوه سازی نیست که این معامله سربازی است، بازی نیست!
2 مکن مداخله در این کار مملکت ای شیخ که این مباحثه غسل بی نمازی نیست
3 کلاه خویش نما قاضی: این همه قاضی: چه لازم است، که اندر خزانه غازی نیست!
4 فریب مهر مخور، ای عروس! کاین داماد: به جز پی به کف آوردن جهازی نیست؟
1 امشب آماده یار و بزم و شرابست گو که همین امشبم ز عمر حسابست
2 هر شبم از هجر، آب دیده روان بود امشبم از شوق وصل، دیده پرآبست
3 لب به لب میگسارش نازده مستم آنچه زیادست این میانه شرابست
4 نقش گل سرخ بر حباب چراغست خوبی این منظر نکو ز دو بابست:
1 ای دوست ببین بیسر و سامانی ایران بدبختی ایران و پریشانی ایران
2 از قبر برون آی و ببین ذلت ما را این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
3 آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت! رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران:
4 از وضع کنونی و ز بدبختی ملت زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
1 من چو یک غنچه بشکفته گریبان چاکم گر چو گل باشم، در چشم خسان خاشاکم
2 داده فتوای به ناپاکی من مفتی شهر کز چه بر ساحت پاکیزه دین هتاکم
3 شکر یزدان که خود این عیب نکردند مرا که بر دیده ناپاک کسان ناپاکم
4 گر در آئینه ناپاک ببینی، رخ پاک نقص رخ نیست، چنین حکم کند ادراکم