1 عاجز شدست رای خردمند از دو چیز تدبیر کار کردن زن حکم کودکان
2 زن پای نگسلد زر کاب هوای نفس کودک همی رود شده از دست او عنان
1 اذا عدت نحو الآل و الکیس مترع فی الفضه البیضاء فالعود احمد
2 و ایاک ان تلقی الاحبه معسرا فداک بشمل العاشقین مبدد
3 فان کنت ذامال فقولک صادق و فعلک محمود و انت محمد
4 فان صرت محتاجا ففی کل حادث مقیم لک الهم المبرج معقد
1 اذا أمکنت فرصه فی العدو فلا تبدء شغلک الا بها
2 فان لم تلج بابها مسرعا أتاک عدوک من بابها
3 و ایاک من ندم بعدها أتأمل اخری و اتی بها
1 أخلائی أنبئکم جمیعا بان الله فعال لماشا
2 چو خواهد گشت واقع امر محتوم چه در غربت چه در مأی و منشا
3 مکن شادی گرت گیتی بکامست مخور غم گر بود کارت تراشا
4 چو گردانست گردون از میانه کناری گیر و خوش میکن تماشا
1 چون جست باد دولت تو مغتنم شمار زیرا که هست عاصفه را بیگمان سکون
2 غافل مباش نیز ز احسان در آنزمان زیرا که آنسکون نشناسد که کی و چون
1 آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او نفس عزیز را ندهد خواری سؤال
2 قانع شود بوجه معاش و نباشدش باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال
3 ای بس که بنده میکند آزاده مرد را فضل معاش و میشکند گردن رجال
1 مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی بدیهه گوی کلام از معانی و صورش
2 چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی که در جهان نبود کس بپاکی گهرش
3 بگفتمش که نیارم ستود امامی را که جبرئیل امین بود خادم پدرش
1 قیل لی أنت أفضل الناس طرا فی المعانی و فی الکلام البدیه
2 فلما ترکت مدح ابن موسی و الخصال الذی تجمعن فیه
3 قلت لا استطیع مدح امام کان جبرئیل خادما لابیه
1 چو دنیا کند با تو بخشش تو نیز ببخشش که گردان بود روزگار
2 نه از جود یابد چو آمد کمی نه بخلش بود چون رود کوشدار
1 علم را دیدم و تواضع را کان بزرگی و این بلندی داد
2 وانکه بر بیخرد زبان بگشاد خصم را ساز جنگ پیش نهاد