کالصبح أتانی از ابن یمین فریومدی دیوان اشعار 1
1. کالصبح أتانی رسولک فانجلی
کالصبح أتانی رسولک فانجلی
...
1. کالصبح أتانی رسولک فانجلی
کالصبح أتانی رسولک فانجلی
...
1. همچو صبح آمد رسولت پیش من پس باز شد
ظلمت اندیشه ها، زینحال فالی ناطق است
...
1. ثلاث هن فی البطیخ فضل
و فی الانسان منقصه و ذله
...
1. سه وصف آن ستودست در خربزه
که در آدمی باشد آن علتی
...
1. و ان امرء لاقی الهوان بارضه
فاصبح عنها راحلا للبیب
...
1. در شهر خویش هرکه مذلت همیکشد
گر غربت اختیار کند خوانمش لبیب
...
1. یقولون فی البستان للعین لذه
و فی الخمر و الماء الذی غیر آسن
...
1. می در میان سفره و گل بر کنار آب
گویند بهر دیده و دل داروئی نکوست
...
1. لعمرک ما کل الرجاء لصادق
و لا کل من یخشی الأمر لواقع
...
1. بدوستی که نیاید امیدها همه راست
نه هر چه نیز بترسند از آن شود واقع
...
1. أیها الناس أفشئو السلام
و أطعموا الطعام و صلوا الأرحام
...
1. در بذل طعام کوش و افشای سلام
شبها بنماز کوش و الناس ینام
...