1 ایساقی گلرخ بیار آن آب آتش فام را غائب مدار از دست می در بزم خسرو جام را
2 آنخسرو خسرو نشان توکال قتلغ کز فلک ناهید بهر مطربی آید ببزمش نام را
1 از تاب جگر دوش روانم میسوخت خون دل و مغز استخوانم میسوخت
2 میسوختم و اشک همی ریخت چو شمع و آن اشکم ازان بود که جانم میسوخت
1 ای گشته دلم ز آتش هجر تو کباب باز آی من سوخته دلرا دریاب
2 چون چنگ مرا تو در بغل بودی از آن گر کیسه تهی نبود می همچو رباب
1 ایدل همه حاجتی روا باد ترا لیکن ز من اینمژده ترا باد ترا
2 کز هر که نشان بخت تو پرسیدم گریان شد و بس گفت بقا باد ترا
1 نائی که جمال دلستانست او را لبها چو عقیق در فشانست او را
2 در چنگ وی ار ناله کند نای رواست دم در دهدش ناله از آنست او را
1 هر گه که ببینیم رخ سیراب شهاب وانغالیه گون سنبل پرتاب شهاب
2 دیو غم من بسوزد از تاب رخش شک نیست که دیو سوزد از تاب شهاب
1 کردی دلم ایماه دل افروز کباب خواهی ز دل سوخته هر روز کباب
2 از سوز غم تو خون چکانید دلم شک نیست که خون چکاند از سوز کباب
1 گر قصد کند بصد ضرر روی مرا ور بسته بر آرد بسر کوی مرا
2 تا حاکم بر کمال فرمان ندهد نقصان نکند بیکسر موی مرا
1 بر خاک فتاده رند کی مست و خراب خونابه فشان ز آتش غم همچو کباب
2 کم نیست ز زاهدی که دارد بادی در سر چو حباب ار چه رود بر سر آب
1 بگذار که تا بوسمت ای جانان لب کاندر خور صد هزار بوسست آن لب
2 تا میدهدم حسن تو پروانه عشق بی گریه چو شمعم نبود خندان لب