1 ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
2 درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
3 آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام یاد داد ایامش ایام سلیمانی مرا
4 آفتاب ملک و ملت آسمان داد و دین آنکه آید ذات پاکش ظل یزدانی مرا
1 آن شهنشاهی که از تأثیر جود عام او هر چه باشد آرزوی دل بچنگ آید مرا
2 کسوت امید را در دستگاه او زدم بر خم نیل فلک تا خود چه رنگ آید مرا
3 دی یکی میگفت تو زیعیت هست اندر حساب گفتمش در سر ازین کبر پلنگ آید مرا
4 تا مرا هست آگهی از همت عالی شاه از زر توزیع اگر گنجی است ننگ آید مرا
1 از برای دو چیز جوید و بس مرد عاقل جهان پر فن را
2 یا از آن سر بلند گردد دوست یا کند پایمال دشمن را
3 و آنکه میجوید و نمیداند که غرض چیست کار جستن را
4 چیده باشد بمسکنت خوشه داده باشد بباد خرمن را
1 ابن یمین اگر همه عالم بکام تست باید کزان فرح نفزاید دل ترا
2 ور ملک کاینات ز دستت برون شود هان تا غمش ز جان رباید دل ترا
3 چون هست و نیست نماند بیک قرار آن به کزان بیاد نیاید دل ترا
4 قانع شو و متابعت عقل پیر کن کز بند غم جز او نگشاید دل ترا
1 ای نسیم صبحگاهی بر تو جان افشان کنیم گر کنی آگه ز حالم خواجه نصرالله را
2 آن سرافرازیکه دائم دارد اندر شکر خویش فیض ابر دست او رطب اللسان افواه را
3 و آنکه با تدبیر رأی او توان گفتن کنون کز کتان دست تعدی هست کوته ماه را
4 چون ببوسی خاک درگاهش اگر فرصت بود عرضه دار احوال این داعی دولتخواه را
1 ای بسا دوستان که بگزیدم تا بدیشان بمالم اعد را
2 راستی را بسعیشان ایام داد مالش ولی بسی ما را
1 بتمثیل ابن یمین نکته ئی کند عرضه بر شاه فرمانروا
2 هنرمند مانند بازی بود که او را بدام آوری از هوا
3 بتعلیم صیدش مشو رنجه هیچ که نیک آرد او این صفت را بجا
4 همان به که آن باز بیگانه را کنی با خود از راه لطف آشنا
1 بیا ز ابن یمین ای دوست بشنو مر این شایسته پند رایگان را
2 یکی و سی و پنج است آن کز آنها نباید بود غافل مؤمنان را
3 ز ده عشری وز آن پس منزلی چند اگر ممکن بود پیمودن آن را
4 نبی را پیروی کردن در اینها کز اینها پرورش باشد روان را
1 باهل خطه فریومد از طریق رضا مگر بعین عنایت نظر فکند خدا
2 که آفتاب سپهر کرم بطالع سعد فکند سایه الطاف خود برین ضعفا
3 ستوده آصف ایام عز دولت و دین که زیبدش که کند پادشاهی وزرا
4 زهی کریم نهادی که بر بسیط زمین سپهر با همه دیده ندید مثل ترا
1 بر کاتبان خویشتن املای بد مکن چون سر زدند از پی تحریر خامه را
2 املا نگر که بر چه نویسندگان کنی و ایشان بحضرت که نویسند نامه را