1 هر جفایی که ممکن است ازوست من تحمل کنم ولی نه نکوست
2 گر دلم میل جانب او کرد میل دلها همه به جانب اوست
3 بوی زلف تو همدم بادست که نسیم بهار غالیهبوست
4 روی کردی به سوی گل زان روی گل ز شادی نگنجد اندر پوست
1 ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما بر باد داده آتش عشق تو خاک ما
2 صد دل فدای چاک گریبان و دامنت آخر بپرس حال دل چاک چاک ما
3 آتش گرفت سینه ز سوز درون من اندیشه کن ز سوز دل دردناک ما
4 همچون بنفشه سر بدر آرم به پای بوس سرو تو گر کند گذری بر مغاک ما
1 ای غافل از بلای دل مبتلای ما جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
2 ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم آری مقیّدست به زلف تو پای ما
3 حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند ابروی توست قبله حاجت روای ما
4 ما معتکف به کوی توایم از سر صفا موقوف آنکه سعی کنی بر صفای ما
1 به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
2 مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
3 دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه که بیسالک نشاید کرد قطعاً قطع منزلها
4 سبکباران برون بردند رخت از بحر بیپایان نمییابند بیرون شو گرانباران به ساحلها
1 سنبل تر دمیده بر گل دوست بوی گل میدمد ز سنبل دوست
2 باد عنبر شمیم میگذرد یافت بویی مگر ز کاکل دوست
3 هر تجمل که هست در خورشید ذره ای نیست با تجمل دوست
4 به جفا از درش نخواهد رفت دوستان را بود تحمّل دوست
1 دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست
2 خیال لعل لبش در درون سینه من چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبیست
3 بکشت فتنهٔ چشمش مرا و میبینم که همچنان نظرش سوی من به بولعجبیست
4 مرید پیر مغانم که شیخ هر قومی میان قوم چو اندر میان فرقه نبیست
1 نَسیِم الوَرد یَذکُرنِی حَبِیب ِ و یُحَیینی بصَوتِ العَندَلیبِ
2 طَبیبِ العِشقِ دَاوا کُل َّ داءٍ فَکَیفَ و زادَنی دائی طَبِیبِ
3 یُفارقُنِی الرَّقِیبُ عَنِ الَّفیقِ فَقارب بَینَنا یا ذالرَقِیبِ
4 لِیَومِ الهَجرِ لِی یَومٌ عَصِیبٌ و إنَّی خِفتُ مِن یومٍ عَصِیِبِ
1 ای ز خطت غالیه پر مشک ناب آینه دار رخ تو آفتاب
2 تا رخ تو رونق مه بشکند برشکن آن طّره مشگین ناب
3 با رخ تو مهر ندارد فروغ ذره نیارد بر خورشید تاب
4 دوش مرا خیل خیالت ببرد صبر و قرار از دل و از دیده خواب
1 دلبری دارم که دل در بند زلف و خال اوست عاشقانش را شراب از جام مالامال اوست
2 فتنه آن چشم فتانم که از هر گوشه ای فتنه ای پر شیوه از دنباله دنبال اوست
3 حال وصف حسن او بالاترست از ممکنات هرچه گوید عقل کل جزوی ز وصف الحال اوست
4 طفل ابجد خوان مکتب خانه اسرار عشق نکته دان خرده بین رمز قیل و قال اوست
1 حقّا که به حسن تو ملک نیست گفتم به یقین و هیچ شک نیست
2 شوری ز لب تو در جهان است کامروز لبی بدان نمک نیست
3 در خون و رگ من است مهرت بی مهر تو هیچ خون و رگ نیست
4 چشمان تو قلب دل شکستند رو غمزه که حاجت کمک نیست