1 ای سهی قامت گلبوی صنوبر بر ما سایهٔ سرو قدت دور مباد از سر ما
2 هیچ نقاش چو رخسار تو صورت ننگاشت آفرین بر قلم صنعت صورتگر ما
3 روی تو اختر سعد است و مرا از طالع روی آن نیست که تابنده شود اختر ما
4 جرعهای زان لب شیرین به لب ما نرسید تا لبالب نشد از خون جگر ساغر ما
1 به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
2 مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
3 دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه که بیسالک نشاید کرد قطعاً قطع منزلها
4 سبکباران برون بردند رخت از بحر بیپایان نمییابند بیرون شو گرانباران به ساحلها
1 نقاب سنبل تر برشکن تجلّی را بسوز زآتش عارض حجاب تقوی را
2 به باد رایحهٔ زلف عنبرین برده هزار دفتر تعلیم و درس و فتوی را
3 تسلی دل عاشق به جز جمال تو نیست جمال خویش برو جلوه ده تسلی را
4 لبت خلاصهٔ انفاس عیسوی دارد دمی به ما بنما معجزات عیسی را
1 مران به عنف خدا را ز آستانه مرا مکش به تیغ جدایی به هر بهانه مرا
2 نخست طایر گلزار قدسیان بودیم محبت تو جدا کرد از آشیانه مرا
3 مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت کشید عشق به کوی شرابخانه مرا
4 چه حکمت است که صیاد کارخانه غیب ز زلف و خال تو بنهاد دام و دانه مرا
1 ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را محراب دل اندر خم ابروی تو ما را
2 هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز پابست کند باز سر موی تو ما را
3 در راه تو خون دل عشاق سبیل است گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را
4 جز نقش تو در دیده خیالی که در آید از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را
1 ای به سر کوی تو مسکن و مأوی مرا خاک درت خوشتر از جنت اعلی مرا
2 روی توام در نظر فکر توام در ضمیر بهتر از این چون بود صورت و معنی مرا
3 گوشهنشینان کنند دعوی هر قبلهای قبلهٔ ابروی توست کعبه دعوی مرا
4 دانهٔ خال تو شد راهزن زهد من عشق تو بر باد داد خرمن تقوی مرا
1 مهوَّسان ز پی خاطر مهوِّس ما به ذکر دوست مزیّن کنید مجلس ما
2 خیال آن رخ رشک پری و غیرت حور برون نمیرود از سینهٔ مسَوِّس ما
3 نهال قامت و چشم تو باغبان چون دید برفت -گفت- طراوت ز سرو و نرگس ما
4 به مجلسی که تو باشی چراغ گو بنشین بس است شمع خیال تو در مجالس ما
1 ای غافل از بلای دل مبتلای ما جز مبتلا کسی نرسد در بلای ما
2 ممکن نباشد از سر کوی تو رفتنم آری مقیّدست به زلف تو پای ما
3 حجاج اگر به کعبه بیت الحرم روند ابروی توست قبله حاجت روای ما
4 ما معتکف به کوی توایم از سر صفا موقوف آنکه سعی کنی بر صفای ما
1 ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را محراب دعا قبله ابروی تو ما را
2 آن زلف کمند افکن و آن غمزه خونریز بستند و بکشتند به یرغوی تو ما را
3 هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل از ره ببرد غمزه جادوی تو ما را
4 من معتقد پیر مغانم که در این راه ارشاد طریقت بکند سوی تو ما را
1 ای غمزه تیز کرده به قصد هلاک ما بر باد داده آتش عشق تو خاک ما
2 صد دل فدای چاک گریبان و دامنت آخر بپرس حال دل چاک چاک ما
3 آتش گرفت سینه ز سوز درون من اندیشه کن ز سوز دل دردناک ما
4 همچون بنفشه سر بدر آرم به پای بوس سرو تو گر کند گذری بر مغاک ما