4 اثر از سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی شعر مورد نظر پیدا کنید.

سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی

1 شها توقعم از خدمتی چنین کردن نه جبه بود و نه دستار و طیلسان وردا

2 نه جاه و منصب و نه احتشام بود و قبول نه مال و نعمت و ثروت نه حرمت دنیا

3 نه نیز شیر و می و انگبین نه میوه و باغ نه خلد و حور و قصور و نه سایهٔ طوبی

4 بلی دو چیز تمنای داعیت بودست که باز حاصل هر دو همی شود بهٔکی

1 ما قلندروشان قلاشیم ما چه مردان جنگ و پرخاشیم

2 شرط ما در وفای عشق آن است نخروشیم و نیز نخراشیم

3 همچو پروانه شمع دوست شویم دشمن نفس خویشتن باشیم

4 گر بریزند خون ما اوباش گو بریزند خاک او باشیم

1 دشمن ما را سعادت یار باد از جهان در عمر برخوردار باد

2 هر که خاری می نهد در راه ما خار ما در راه او گلزار باد

3 هر که چاهی می کند در راه ما چاه ما در راه او هموار باد.

1 آن کس که دل به دنیای غدار می‌دهد نا پاک و سرد و واهی و غدار می‌شود

2 تیمار کار خویش خور ار عاقلی که دل تیمار چون نیابد بیمار می‌شود

3 کم خُسب زیر سایهٔ غفلت که ناگهان خورشید عمر بر سر دیوار می‌شود

4 خرم دلی که در همه عمرش یکی نفس پیش از اجل ز علت بیدار می‌شود

1 هر که را این عشقبازی در ازل آموختند تا ابد در جان او شمعی ز عشق افروختند

2 و آن دلی را کز برای وصل او پرداختند همچو بازش از دو عالم دیده ها بردوختند

3 پس درین منزل چگونه تاب هجر آرند باز بیدلانی کاندر آن منزل به وصل آموختند

4 لاجرم چون شمع گاه از هجر او بگداختند گاه چون پروانه بر شمع وصالش سوختند

1 پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را تا شوی سرهنگ عالی رتبت این درگاه را

2 جغدوار اندر خراب این جهان ماوی مگیر تا شوی باز خشین مر دست شاهنشاه را

3 نفس تو دجال تست و روح تو عیسی تو گر کشد دجال را عیسی برفتی راه را

4 آفرینش را همه پی کن به تیغ «لااله» تا جهان صافی شود سلطان «الاالله» را

1 دل بی تو ز تو خبر ندارد در عشق تو خواب و خور ندارد

2 با یار بگوی عاشقان را زین بیش بلند بر ندارد

3 از رحمت عاشقان به رویت باد سحری گذر ندارد

4 از غیرت عاشقان به کویت جبریل امین گذر ندارد

1 دستی چو نیست جیفهٔ مردار بس خسند آن‌ها که دل به جیفهٔ مردار می‌دهند

2 دست از جهان بدار و ازو پای بازکش کان رایگان به کافر تاتار می‌دهند

1 ای کمالت منزه از نقصان ای جمالت مقدس از تغییر

2 از خطایی که کرده ام همه عمر یا فتاده به بندگی تقصیر

3 چو تو دانی که آن همه ز ازل در حق بنده کرده ای تقدیر

4 کرمت عذر خواه من گردان که به دست قضات بودم اسیر

1 تو چه دانی چه آرزومندم به حیات تو ای خجسته خصال

2 شادی جان من به دیدن تست چون شب عید خلق را به هلال

آثار نجم‌الدین رازی

4 اثر از سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی شعر مورد نظر پیدا کنید.