1 دارو سبب درد شد اینجا چه امید است زایل شدن عارضه و صحت بیمار
1 بیدار شودلا که در این روزگار دون خفته دلند و دیدهٔ بیدار مانده نیست
2 اندر سرای دنیی فانی عزیز من بسیار دل مبند که بسیار مانده نیست.
1 دعوی عشق جانان در هر دهان نگنجد وصف جمال رویش در هر زبان نگنجد
2 نور کمال حسنش در هر نظر نیاید شرح صفات ذاتش در هر بیان نگنجد
3 عز جلال وصلش جبریل در نیابد منجوق کبریایش در لامکان نگنجد
4 عکسی ز تاب نورش آفاق بر ندارد فیضی ز فضل جودش در بحر و کان نگنجد
1 بکشم به جان جفایش نکشم سر از وفایش طلبم همه رضایش دل و جان دهم برایش
1 عشق آمد و کرد عقل غارت ای دل تو به جان بر این بشارت
2 ترک عجبی است عشق دانی کز ترک عجیب نیست غارت
3 شد عقل که در عبارت آرد وصف رخ او به استعارت
4 شمع رخ او زبانه ای زد هم عقل بسوخت هم عبارت
1 ساقی تو بیار باده ز آن پیش کم دست اجل دهان بگیرد
2 زآن باده که از پیاله عکسش حال گل ارغوان بگیرد
1 عشق را گوهر برون از کون کانی دیگرست کششتگان عشق را از وصل جانی دیگرست
2 عشق بی عین است و بی شین است و بی قاف ای پسر عاشق عشق چنین هم از جهانی دیگرست
3 دانهٔ عشق جمالش چینهٔ هر مرغ نیست مرغ آن دانه پریده ز آشیانی دیگرست
4 بر سر هر کوچه هر کس داستانی می زند داستان عاشقان خود داستانی دیگرست
1 مرغان او هر آنچه از آن آشیان پرند بس بیخودند جمله و بی بال و بی پرند
2 شهباز حضرتند دو دیده بدوخته تا جز به روی شاه به کونین ننگرند
3 بر دست شاه پرورش و زقهٔافته تا وقت صید نیز بجز شاه نشکرند
4 از تنگنای هفت و شش و پنج و چار و سه پرواز چون کنند ز دو کون بگذرند
1 چون همایان جیفه پیش کرکسان انداختیم لاجرم بر کرکسان اکنون همایی یافتیم
1 دل در جهان مبند جهان یار بی وفاست تکیه برو مکن که برو تکیه بر هواست
2 با او بنوش باده که باری مقرر است داده بده که سخت حریف کژ دغاست
3 مارست و چاه هر چه تو بینی زمال و جاه مسکن در او مساز که در کام اژدهاست.