4 اثر از سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی شعر مورد نظر پیدا کنید.

سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی

1 گر صحبدم ز سوز غمت سر برآورم گرد از نهاد عالم و آدم برآورم

2 هر دم هزار بار فرو می رود نفس تا کی نفس فرو برم و غم برآورم؟

1 من سوخته دل تا کی چون شمع سر اندازم وز سوز دل خونین در جان شرر اندازم؟

2 درد دل من هر دم از عرش گذر گیرد در شهر ز عشق تو صد شور و شر اندازم

3 هر شب من بیچاره تا وقت سپیده دم بر خاک سر کویت تا کی گهر اندازم؟

4 زین دیدهٔ در بارم از آرزوی رویت در پای سگ کویت خون جگر اندازم

1 بر آتش عشق تو بسوزم گر سوختن منت بسازد

2 گفتی که بباز جان چو مردان عاشق چه کند که جان نبازد

1 ما قلندروشان قلاشیم ما چه مردان جنگ و پرخاشیم

2 شرط ما در وفای عشق آن است نخروشیم و نیز نخراشیم

3 همچو پروانه شمع دوست شویم دشمن نفس خویشتن باشیم

4 گر بریزند خون ما اوباش گو بریزند خاک او باشیم

1 در عشق یار بین که چه عیار می‌رویم سر زیر پا نهاده چه شطار می‌رویم

2 در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم زیرا به سر همیشه چو پرگار می‌رویم

3 جانی که هست مان فدی یار کرده‌ایم ور حکم می‌کند به سردار می‌رویم

4 مرگ ار کسی به جان بفروشد همی‌خریم عیاروار ز آنکه بر یار می‌رویم

1 کرده‌ای تکیه بر جهان و هنوز غدر و مکر جهان نمی‌دانی

2 باز خواهد هر آنچه داد به تو عاریت، بی‌گمان نمی‌دانی

3 بازمانی ز دولت جاوید تا غم جاودان نمی‌دانی

4 تا توانی دلت بر آر ز جهل خویشتن ناتوان نمی‌دانی

1 خسروا بشنو فزونی از چو من کم کاستی راستی بتوان شنود آخر هم از ناراستی

2 کی روا دارد خرد آزار حق جستن شها از برای بیوفایی باطلی کم کاستی

3 سر بسر دنیا نیرزد موری آزردن از آنک چون به دست آید اگر پا داردی زیباستی

4 گر نه دنیا بیوفا بودی و مردم کش چنین در جهان حاکم کنون هم آدم و حواستی

1 گر زعشقت خبر نداشتمی داغ آن برجگر نداشتمی

2 عشق تو از کجا و من زکجا گر زحسنت خبر نداشتمی

1 دولت این جهان اگر چه خوش است دل مبند اندرو که دوست کش است

2 هر که را همچو شاه بنوازد چون پیاده به طرح بندازد

3 هست دنیا و دولتش چو سراب در فریبد ولیک ندهد آب

4 بس که آورد چرخ شاه و وزیر ملکشان داد و گنج و تاج و سریر

1 ای دل مگر تو از درافتادگی درآیی ورنه به شوخ چشمی با عشق کی بر آیی

2 عمری است تا به عالم سر گشته گشتم از تو جویا ترا ز هر در آخر تو خود کجایی

3 عز جلال وصلت با بنده گفت «نجما» من در درون نیایم تا تو برون نیایی

آثار نجم‌الدین رازی

4 اثر از سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر سایر اشعار در مجموعهٔ اشعار نجم‌الدین رازی شعر مورد نظر پیدا کنید.