در عشق یار از نجمالدین رازی مجموعهٔ اشعار 24
1. در عشق یار بین که چه عیار میرویم
سر زیر پا نهاده چه شطار میرویم
1. در عشق یار بین که چه عیار میرویم
سر زیر پا نهاده چه شطار میرویم
1. دل بر کن از جهان و جهان را گذشته دان
ز آن بیش عمر خود تو به غفلت بمگذاران
1. خسروا بشنو فزونی از چو من کم کاستی
راستی بتوان شنود آخر هم از ناراستی
1. گر زعشقت خبر نداشتمی
داغ آن برجگر نداشتمی
1. کردهای تکیه بر جهان و هنوز
غدر و مکر جهان نمیدانی
1. به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
1. دوشم سحرگهی ندای حق به جان رسید
کای روح پاک مرتع حیوان چه میکنی؟
1. ای دل مگر تو از درافتادگی درآیی
ورنه به شوخ چشمی با عشق کی بر آیی
1. دولت این جهان اگر چه خوش است
دل مبند اندرو که دوست کش است