1 ای دل بیدل به نزد آن دلبر رو در بارگه وصال او بی سر رو
2 پنهان ز همه خلق چو رفتی به درش خود را به درش بمان و آنگه در رو.
1 در دام میا که مرغ این دانه نه ای در شمع میاز چونکه پروانه نه ای
2 دیوانه کسی بود که گردد بر ما کم گرد به گرد ما که دیوانه نه ای.
1 گر دولت درد دین ترا دست دهد یا باد ارادت و طلب بر تو جهد
2 یا موی کشان ترا بر شیخ برد یا او به دو اسبه روی سوی تو نهد
1 آن روز که کار وصل را ساز آید وین مرغ ازین قفص به پرواز آید
2 از شه چو صفیر «ارجعی» روح شنید پرواز کنان به دست شه باز آید
1 تا بر سر ما سایهٔ شاهنشه ماست کونین غلام و چاکر درگه ماست
2 گلزار بهشت و حور خار ره ماست زیراک برون کون منزلگه ماست
1 غم با لطف تو شادمانی گردد عمر از نظر تو جاودانی گردد
2 گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک آتش همه آب زندگانی گردد
1 ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی وی آینهٔ جمال شاهی که تویی
2 بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.
1 ای آنکه نشسته اید پیرامن شمع قانع گشته به خوشه از خرمن شمع
2 پروانه صفت نهید جان بر کف دست تابوک کنید دست در گردن شمع
1 ز آن باده نخورده ام که هشیار شوم و آن مست نیم که باز بیدار شوم
2 یک جام تجلی جلال تو بسم تا از عدم و وجود بیزار شوم.
1 شمع ار چه من داغ جدایی دارد با گریه و سوز آشنایی دارد
2 سر رشتهٔ شمع به که سر رشتهٔ من کان رشته سری به روشنایی دارد