1 تن کیست که با وصل تو دمساز شود دل کیست که با عشق تو همراز شود
2 گر بوی غمت به دل رسد نصره زنان جان رقص کنان به پیش غم باز شود
1 آن دل که همیشه در طرب داشت شتاب وان دیده که بد رخ تو وی را محراب
2 در هجر تو ای نوش لب تلخ جواب پروانه آتشست و پیمانه آب
1 چون در دل من تویی دروغم خوش نیست کارم ز تو چون زلف تو درهم خوش نیست
2 گفتی خوش نیست جان بدادن به غم ای جان خوش این قصد به جانم خوش نیست
1 چون در شب هجر تو فرو شد روزم واندر غم تو نیست کسی دلسوزم
2 آن به که ذخیره از سخن پردازم وز جان به لب رسیده لب بردوزم
1 شاها! تویی آنکه آسمان پایه تست دین داری و شرع پروری مایه تست
2 ای سایه حق تو به عالم کس نیست آسایش هر که هست در سایه تست
1 چون لشکر عارضه به بد رای تو زد بر عرض شریف عالم آرای تو زد
2 بودی ز شرف رسیده بر چرخ نهم بر تو نرسید دست بر پای تو زد
1 آن دل که ز غم خون شد اگر به بیند بنشیند و دامن ز غمت در چیند
2 بر خون من اگر نشست را بگزیند برخیزد مشتریش چون بنشیند
1 ابر آمد کز جود سرافراز شود در بارد تا با کفت انباز شود
2 چون دست تو دید عزم آن می دارد کز شرم کفت خجل خجل باز شود
1 ای از غم هجران تو ای طرفه نگار در هر نفسی شکایتم بودی کار
2 وامروز که با خوی بدت گشتم یار از هجر تو شکرست به روزی صد بار
1 آنرا که بد امید وصال از چشمت دور از لبت افتاد به حال از چشمت
2 وان دل که ز عشق حله در گوش تو شد خورده ست هزار گوشمال از چشمت