1 جمال طبلکی! سگ بهتر از توست که نشناسد کسی زرق و فنت را
2 بدی با هر که در عالم کسی هست که نیکی باد لیکن دشمنت را
3 ز تیغ پهلوان امید دارم که بدهد گوشمالی گردنت را
4 مرا گفتی که از عالم چه دانی؟ چه حاصل طبع و رای روشنت را؟
1 شاها جمال طبلکی این زن وفاست کو نحس زحل دهد به وجود اورمزد را
2 او نرد خدمتت به دغا هفت سال برد دریاب کار این دغل مهره دزد را
3 در عمر خویش یک بزه دانم که کرده ای مردی بکن زبان ببر این زن بمزد را
1 زهی باد بر تو و عکس حلمت گران سایه کرده سپهر سبک را
2 تف خطار و تیغ آتش فشانت دهد طبع خورشید باد خنک را
3 تنگ حال بد بی تو صدر وزارت همی خواست این کلک و تیغ تنک را
4 چو گشتی وزیر جهان بار دیگر جهان گفت کالحمدالله شکرا
1 دعاگوی دیرینه مداح مجرم که حقهاست در حضرت شاه او را
2 بدین آستانت موقوف مانده ز تدبیر غم دست کوتاه او را
3 هم از کرده نادم هم از بخت خائب که نزدیک خسرو بود راه او را
4 بود هیچ ممکن که شه در گذارد؟ نخستین گناهش پس آنگاه او را
1 صدر عالی اوحدالدین دام انعامه که هست چاکر خاک جنابش چشمه آب حیات
2 بر رخ این رقعه شکل نیلگون یعنی زمین داده رای او وزیر آسمان را شاه مات
3 خصمش از رشگ دوات و کلک گوهر بار او سر بریده همچو کلک آمد سیه دل چون دوات
4 عبده الاصغر خطابش کرده گاه فیض فضل بر فلک ماه عطارد بر زمین نیل و فرات
1 ای فرشته صفتی کز سر تعظیم و جلال زیر ران شدست ابلق شام و سحرت
2 معنی بکر به دور تو چو نی سر بفراشت از چه از همدمی لفظ خوش چون شکرت؟
3 بر سر آمد ز جهان ذات تو چون موی و مباد که برد تا به ابد حادثه مویی ز سرت
4 بگسلد کفه و شاهین ترازوی فلک گر بسنجند بدان کفه و شاهین هنرت
1 بزرگ جهان خواجه شاه قدر که بر عالم مکرمت پادشاست
2 وزیری که خورشید بر اوج خویش بر او کم از دانه آسیاست
3 قوام کرم فخر دین کز کفش طمع را همه کار کژ گشت راست
4 تماشاگه همت عالیش از آن سوی دروازه کبرییاست
1 به خدایی که بر میان قلم از برای سخن کمر بسته است
2 که مرا از نهیت فرقت تو دل پراکنده و جگر خسته است
1 به خدایی که او به قدرت خویش بی ستون آسمان برآورده است
2 که هزاران هزار بیدل را غم عشقت ز جان برآورده است
1 نیکویی کن شها که در عالم نام شاهان به نیکویی سمر است
2 یک صحیفه ز نام نیک ترا بهتر از صد خزانه گهر است