5 اثر از شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 نیست روزی که نیستم دلتنگ از چه از آسمان آینه رنگ؟

2 رخت محنت نهم به منزل عیش زانکه شد بارگیر شادی لنگ

3 دل من کز صفا چو آینه بود یافت از فرقت عزیزان زنگ

4 از تو پرسم چگونه دارد دل ور بود آفریده ز آهن و سنگ

1 کس را فلک ز دست حوادث امان نداد عنقاست داد او که ازو کس نشان نداد

2 مرغی که بی مراد بر این آشیان نشست او را جز از مضیق زوال، آشیان نداد

3 بر شاخ عمر هیچ کسی غنچه ای ندید کان غنچه را بهار به دست خزان نداد

4 فرسود عمر خلق بر امید سود او وین ساده جز به مایه اصلی زیان نداد

1 هیچ وفایی ز روزگار ندیدم هیچ میی خالی از خمار ندیدم

2 چیده ام از باغ روزگار بسی گل لیک بجز در میانه خار ندیدم

3 جُرعه راحت که خورد تا پس از آن من؟ بر سر خاکش چو جَرعه، خوار ندیدم

4 از خُم ایام کاولش همه دُردست شربتی از عیش خوشگوار ندیدم

1 مرا زین بیش در عالم غمی نیست که در شادی و در غم همدمی نیست

2 دمی خوش بر همه عالم حرام است که اندر ملک عالم محرمی نیست

3 یقینم شد که زخم آسمان را به از یاران همدم مرهمی نیست

4 چنان بگرفت غم شش گوشه خاک که گویی در زمانه خرمی نیست

1 یک ذره مهر در ایام مانده نیست یک قطره آب در رخ اجرام مانده نیست

2 تا جام روزگار پر زا خون خلق شد کس را شراب خوش مزه در جام مانده نیست

3 گلگونه موافقت و تاب عافیت در روی دهر و طره ایام مانده نیست

4 جستم ز خاک صورت راحت زمانه گفت مرغی طلب مکن که درین دام مانده نیست

1 هیچ کس را از زمانه حاصلی در دست نیست هیچ کس را در جهان آسایشی پیوست نیست

2 نیست هشیاری که اندر بزم گیتی هر زمان از شراب نکبت و جام حوادث مست نیست

3 همچو ماهی گر شود در قعر دریا آدمی حاصلش الا تحیر در دهان شست نیست

4 هیچ دلی دانی به عالم کز فراق همدمی زیر پای صد هزار اندیشه و غم پست نیست

1 گر چه ز اندوه جهان بر دل ما صد گره است چاره عیش بسازیم که هم عیش به است

2 می خوریم از سر آزادی و دانیم که می خوش کند حالت هر دل که ز غم پر گره است

3 پس ازین عشوه گردون به یکی جو نخرم که همه آفت ما زین فلک عشوه ده است

4 غم و شادی بر ما نرد گرو می بازند شادی از غم ببرد زود که شادی فره است

1 آن عزیزانی که با ما جام و ساغر داشتند مهر ما از یکدلی با جان برابر داشتند

2 از بر ما وقت عشرت جام نوشین خواستند وز پی ما روز کینه تیغ و خنجر داشتند

3 روز ما از خوشدلی چون مهر و ماه افروختند بزم ما از همدمی پر شهد و شکر داشتند

4 از برای گوی و چوگان وز پی بزم و شکار هر چه آن در خور بود موزون و در خور داشتند

1 مرا با آنکه با اقبال و با دولت سری دارم ز عالم نگذرد روزی که از عالم نیازارم

2 به من بر نگذرد روزی که از تشویش و رنج دل نه از جنسی اثر بینم نه از عیشی خبر دارم

3 مرا چون رفته اند از دست یاران و عزیزان هم اگر رنجور دل باشم به رنج دل سزاوارم

4 ز دولت هر چه باید داد لیک از غم نکرد ایمن چه سود ار گل دهد زین سو چو زان سو می نهد خارم؟

1 آنچه موی از جور با ما می کند راست خواهی سخت رسوا می کند

2 چیست مقصودش که پیش از وقت خویش از شب من صبح پیدا می کند

3 زرگر ایام در بازار عمر مشگ ما را سیم سیما می کند

4 مردمان قصد کسان پنهان کنند موی من قصد آشکارا می کند

آثار مجیرالدین بیلقانی

5 اثر از شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.