5 اثر از شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی

1 کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست

2 داده ام انصاف و شد معلوم من کاندر جهان هیچ کس را خاطری از بند غم آزاد نیست

3 من که از من عالمی شادند چون می بنگرم طبع من یک ساعت از گردون گردان شاد نیست

4 آنچنان از خوش دلی دورم که اندیشم که من خوش دل و آسودکی بودم مرا بر یاد نیست؟

1 ما را که سر آمد جهانیم وز دولت و ملک داستانیم

2 فرمانده خطه زمینیم آرایش چهره زمانیم

3 بنگر که چگونه در زمانه رنجور فراق دوستانیم

4 نی هیچ به کام خوش نشینیم نی آتش دل فرو نشانیم

1 نیک رنجورم ز رنج آتش فشان فراق سخت خاطر خسته ام از دست دستان فراق

2 نیست روزی تا ز فرقت بر دل ما نیست غم آنچ ما را هست بر دل باد بر جان فراق

3 درد بی درمان فراق آمد وزین معلوم نیست هیچ صاحب درد را فی الجمله درمان فراق

4 خلق سرگردان بود چون گوی تا دور فلک گوی غم باشد درافگنده به میدان فراق

1 از عشوه روزگار فریاد کو خود ز وفا نمی کند یاد

2 آباد بر آن کسی که او هست از بندگی زمانه آزاد

3 بر عمر مساز تکیه چون هست این طارم عمر سست بنیاد

4 گویی که زمانه بر دل خلق از راحت و رنج داد و بیداد

1 گلی کو کزان رنج خاری نیابی؟ میی کو کزان می خماری نیابی؟

2 به دشت جهان هر نفس عاشقان را غم آید ولی غمگساری نیابی

3 ازین رهروان گر کسی برشماری وزان حاصل الا شماری نیابی

4 مگر کار اهل عدم دارد ار نه؟ ازین جمع نا اهل کاری نیابی

1 حاصل روزگار می بینی غم بی غمگسار می بینی

2 تا به بوی گلی برآسایند این همه زخم خار می بینی

3 گرد عالم بر آی تا کس را راحتی برقرار می بینی؟

4 زان ظریفان که پیش ازین بودند یکی از صد هزار می بینی؟

1 هر دوست که اختیار ما بود واندر بد و نیک یار ما بود

2 از غایت لطف و مهربانی غمخواره و حق گزار ما بود

3 از طبع لطیف و طلعت خوب در فصل خزان بهار ما بود

4 ما خرم و خوش به صحبت او او شاد به روزگار ما بود

1 فلک باز از نهان خارم نهادست که پیری پای بر کارم نهادست

2 مرا خاری چنین ننهاد دیگر اگر چه خار بسیارم نهادست

3 بدین موی سپید ار راست خواهی بنای رنج و آزارم نهادست

4 مرا تا دهر سنبل یاسمین کرد به دل بر بار تیمارم نهادست

1 در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست

2 بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست

3 آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش یا هست و در ادراک نمی آید و یا نیست

4 کمتر بود از یکنفس امید فراغت گر هست ترا حاصل بالله که مرا نیست

1 گر به عالم درد فرقت را همی درمان بدی آنچه دشوارست بر ما از فراق آسان بدی

2 بیشتر دلها تواند خورد اندوه فراق راحتی بودی اگر دلها همه یکسان بدی

3 ور نبودی تلخی فرقت پس از روز وصال آدمی اندر وصال دوستان سلطان بدی

4 در جهان کس نیست کو داغی ندارد از فراق کاج فرقت را هزاران داغ دل بر جان بدی

آثار مجیرالدین بیلقانی

5 اثر از شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر شکوائیه در دیوان اشعار مجیرالدین بیلقانی شعر مورد نظر پیدا کنید.