1 کاشکی از همدمی روزی خبر بودی مرا تا فلک با آن جلالت پی سپر بودی مرا
2 دوستی محرم مرا از ملک عالم آرزوست کاشکی بودی که این ملک دگر بودی مرا
3 دوستان رفتند و در دیده خیال جمله ماند گر نرفتندی چه باک از خشک و تر بودی مرا؟
4 گر نه دیدار عزیزان رفته بودی از نظر هر زمان در کار شادی یک نظر بودی مرا
1 هنگام آنکه صبح صف آسمان شکست اول نفس که زد دم شب در دهان شکست
2 هر بیضه ای که بود برین آشیان سبز مرغ سپیده دم همه در آشیان شکست
3 شب دید و من که تیر نفسهای سالکان پیکان سفته در جگر آسمان شکست
4 هر دو کان ز مجمر دلها برون پرید بر روی صبح طره عنبر فشان شکست
1 مدت انده ما زود به سر خواهد شد وز دل ما غم و اندیشه بدر خواهد شد
2 کار شادی و فراغت به نوا خواهد شد خانه وحشت و غم زیر و زبر خواهد شد
3 عیش ما گر چه بسی تلخ تر از حنظل بود شکر کان حنظل ما همچو شکر خواهد شد
4 ساغر و باده ما هم به صفت هم به صفا آب خشک ای عجب و آتش تر خواهد شد
1 شکست دور سپهرم به پایمال زحیر بریخت خون جوانیم غبن عالم پیر
2 همی نفر نفر آید بلا به منزل من ازین نفر نفر ای دوستان نفیر نفیر
3 چو چرخ بی سر و پایم چو خاک بی دل و زور ز خاک دیر نشین و ز چرخ زود مسیر
4 فلک به تعزیت عمر من درین ماتم قبای ساده مرکز فرو زده است به قیر
1 اگر شکایت گویم ز چرخ نیست صواب و گر عتاب کنم با فلک چه سود عتاب؟
2 ز جور اوست مرا صد حکایت از هر نوع ز درد اوست مرا صد شکایت از هر باب
3 به تیغ قهر میان سپهر باد دو نیم که دور ساخت مرا از دیار و از احباب
4 به نور عزم که جویم ز دوستان دوری ولی چه سود قضا پیش دیده گشت حجاب؟
1 جهان و کار جهان سر بسر همه بادست خنک کسی که ز بند زمانه آزادست
2 ثبات نیست جهان را به ناخوشی و خوشی که او به عهد وفا سخت سست بنیادست
3 گلی به دست که دادست روزگار بگو؟ که بعد از آن به جفا خارهاش ننهادست
4 که خورد باده راحت دودم که آخر کار؟ به جای باده نه در دستش از جهان بادست
1 چه وقت موی سیپدست روز برنایی چه روز زحمت پیری است وقت زیبایی
2 مرا که اول عهد جوانی امروزست شبم چو روز همی گردد اینت رسوایی!
3 رواست کز پی موی سیاه دل تنگم که در میان سیاهی است نور بینایی
4 تو ای زمانه چه دیدی در آنکه پیش از وقت؟ عبیر بر سر کافور تازه اندایی
1 جهان فتح من آخر به نوبهار رسد نهال عیش من آخر به برگ و بار رسد
2 دلی که کوفته رنج و زخم خورد غم است به عیش و عشرت بی حد و بی شمار رسد
3 امید هست کزین پس نوا و واله زیر به بزم ما بدل ناله های زار رسد
4 اگر به خاطر هرکس ز گلستان جهان گهی نسیم گل و گاه زخم خار رسد
1 ای دریغا کان همه شایسته یاران رفته اند وان ستوده دوستان و دوستداران رفته اند
2 گر چه غم بد پیش ازین با غمگساران سهل بود این زمان غم شد فزون کان غمگساران رفته اند
3 هست دوری کز ظریفان هیچ کس نامد پدید وین عجب تر کز میانه صد هزاران رفته اند
4 باده خوردن لذتی با خود ندارد بعد ازین کان حریفان ظریف باده خواران رفته اند
1 آنها که بوده اند ز دل دوستدار ما در نیک و بد موافق و انده گسار ما
2 وان جمع دوستان و عزیزان که بود خوش زایشان همیشه عیش دل روزگار ما
3 رفتند از این زمانه بد عهد زیر خاک هم عهد ما گذاشته هم زینهار ما
4 گشتند پایمال حوادث بدان صفت گویی به هیچ وقت نبودند یار ما