مرا زین از مجیرالدین بیلقانی دیوان اشعار 13
1. مرا زین بیش در عالم غمی نیست
که در شادی و در غم همدمی نیست
1. مرا زین بیش در عالم غمی نیست
که در شادی و در غم همدمی نیست
1. هیچ کس را از زمانه حاصلی در دست نیست
هیچ کس را در جهان آسایشی پیوست نیست
1. کار عالم نیک دیدم هیچ بر بنیاد نیست
بر دل خاصان ز عالم جز غم و بیداد نیست
1. یک ذره مهر در ایام مانده نیست
یک قطره آب در رخ اجرام مانده نیست
1. از عشوه روزگار فریاد
کو خود ز وفا نمی کند یاد
1. هیچ کس را رنج خاطر در جهان حاصل مباد
وز فراق دوستان کار کسی مشکل مباد
1. کس را فلک ز دست حوادث امان نداد
عنقاست داد او که ازو کس نشان نداد
1. هر کو ز نژاد آدم افتاد
شادی به نصیب او کم افتاد
1. جهان فتح من آخر به نوبهار رسد
نهال عیش من آخر به برگ و بار رسد
1. مدت انده ما زود به سر خواهد شد
وز دل ما غم و اندیشه بدر خواهد شد
1. ای دریغا کان همه شایسته یاران رفته اند
وان ستوده دوستان و دوستداران رفته اند
1. آن عزیزانی که با ما جام و ساغر داشتند
مهر ما از یکدلی با جان برابر داشتند