1 هیچ وفایی ز روزگار ندیدم هیچ میی خالی از خمار ندیدم
2 چیده ام از باغ روزگار بسی گل لیک بجز در میانه خار ندیدم
3 جُرعه راحت که خورد تا پس از آن من؟ بر سر خاکش چو جَرعه، خوار ندیدم
4 از خُم ایام کاولش همه دُردست شربتی از عیش خوشگوار ندیدم
1 مرا با آنکه با اقبال و با دولت سری دارم ز عالم نگذرد روزی که از عالم نیازارم
2 به من بر نگذرد روزی که از تشویش و رنج دل نه از جنسی اثر بینم نه از عیشی خبر دارم
3 مرا چون رفته اند از دست یاران و عزیزان هم اگر رنجور دل باشم به رنج دل سزاوارم
4 ز دولت هر چه باید داد لیک از غم نکرد ایمن چه سود ار گل دهد زین سو چو زان سو می نهد خارم؟
1 گفتم که به زیرکی تمامم شاید که خرد بود غلامم
2 هر چند که توسن است گردون از دانش من شدست رامم
3 از جهد و کفایت من است این کز چرخ بر آمدست کامم
4 وز غایت عقل و کاردانی انگشت نمای خاص و عامم
1 منم آنکس که شادی را سر و کاری نمی بینم به عالم خوشدلی را روز بازاری نمی بینم
2 درختی طرفه شد عالم که من چندانکه می جویم بجز اندوه و اندیشه برو باری نمی بینم
3 جوانی گلستان خرم و تازه است و من هرگز گلی زین گلستان تازه بی خاری نمی بینم
4 درین دوران دل خرم بدان آوازه می ماند کزو جز نام و آوازه من آثاری نمی بینم
1 ما را که سر آمد جهانیم وز دولت و ملک داستانیم
2 فرمانده خطه زمینیم آرایش چهره زمانیم
3 بنگر که چگونه در زمانه رنجور فراق دوستانیم
4 نی هیچ به کام خوش نشینیم نی آتش دل فرو نشانیم
1 خرمی رو در کشیدست از جهان وز میان برداشت انصاف آسمان
2 عیش را لذت نماند چون برفت خرمی از دست و انصاف از میان
3 نیست در شش گوشه عالم دلی کو بود از صدمه غم در امان
4 ربع خاکی سر به سر وحشت گرفت کس ز آسایش نمی یابد نشان
1 گلی کو کزان رنج خاری نیابی؟ میی کو کزان می خماری نیابی؟
2 به دشت جهان هر نفس عاشقان را غم آید ولی غمگساری نیابی
3 ازین رهروان گر کسی برشماری وزان حاصل الا شماری نیابی
4 مگر کار اهل عدم دارد ار نه؟ ازین جمع نا اهل کاری نیابی
1 گر به عالم درد فرقت را همی درمان بدی آنچه دشوارست بر ما از فراق آسان بدی
2 بیشتر دلها تواند خورد اندوه فراق راحتی بودی اگر دلها همه یکسان بدی
3 ور نبودی تلخی فرقت پس از روز وصال آدمی اندر وصال دوستان سلطان بدی
4 در جهان کس نیست کو داغی ندارد از فراق کاج فرقت را هزاران داغ دل بر جان بدی
1 حاصل روزگار می بینی غم بی غمگسار می بینی
2 تا به بوی گلی برآسایند این همه زخم خار می بینی
3 گرد عالم بر آی تا کس را راحتی برقرار می بینی؟
4 زان ظریفان که پیش ازین بودند یکی از صد هزار می بینی؟
1 چه وقت موی سیپدست روز برنایی چه روز زحمت پیری است وقت زیبایی
2 مرا که اول عهد جوانی امروزست شبم چو روز همی گردد اینت رسوایی!
3 رواست کز پی موی سیاه دل تنگم که در میان سیاهی است نور بینایی
4 تو ای زمانه چه دیدی در آنکه پیش از وقت؟ عبیر بر سر کافور تازه اندایی