هرکرا دوست شدم دشمن از ملکالشعرا بهار قطعه 378
1. هرکرا دوست شدم دشمن جان گشت مرا
بخت من دشمن من بود عیان گشت مرا
...
1. هرکرا دوست شدم دشمن جان گشت مرا
بخت من دشمن من بود عیان گشت مرا
...
1. باشدکه پای سفله به گنجی فرو رود
زان گنج، قیمتی نفزاید لئیم را
...
1. سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
...
1. دربغ و درد که از کید فتنهٔ گردون
بشد صبوری ازما چوشد صبوری ما
...
1. هشت تن در هشت معنی شهرهاند اندر ادب
چار شاعر در عجم پس چار شاعر در عرب
...
1. مادر باباشمل رفت از جهان
هفتهای باباشمل بربست لب
...
1. گو، ز من باد سحرگه به صفاهانی زشت
که کیی تو که به رخ بستهای از حیله نقاب
...
1. اگر مدار بهم نیست کار آتش و آب
یکی به تیغ ملک بین مدار آتش و آب
...
1. رفیقی داشتم بل اوستادی
کهصرف صحبتش می گشت اوقات
...
1. هرکه او نغمهٔ شوری بنواخت
ضرر و زحمت «شوری» نشناخت
...
1. بنده را جایگه دو داد خدای
هم بدین، نیک بنده را بنواخت
...
1. دوش در انجمن رأیفروشان، یکتن
آدمیزادهٔ دانا به نصیحت برخاست
...