1 یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
2 یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون طپیده را
3 یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده را
4 یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
1 شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست
2 ز چشم شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی؟ بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست
3 حذر چه میکنی از چشم غیر و صحبت خلق ز قلب خویش حذر کن که گفتوگو اینجاست
4 نگاهدار دل از آرزوی نامحرم که فر و جاه و جمال زن نگو اینجاست
1 گهی با دزد افتد کار و گاهی با عسس ما را نشد کاین آسمان راحت گذارد یک نفس ما را
2 عسس با دزد شد دمساز و ما با هر دو بیگانه به شب از دزد باشد وحشت و روز از عسس ما را
3 گرفتار جفای ناکسان گشتیم در عالم دربغا زندگانی طی شد و نشناخت کس ما را
4 ز بس ماندیم درگنج قفس، گر باغبان روزی کند ما را رها، ره نیست جز کنج قفس ما را
1 رقم قتل ما به دست حبیب چون مخالف نداشت شد تصویب
2 خامشی به مجلسی که در آن نیست یک تن سخنشناس و لبیب
3 خوبشتن را میان خیل خران خر نسازد به حکم عقل، ادیب
4 گورخر را چه حاجت بیطار بدوی را چه انتظار طبیب
1 حشمت محتشمان مایهٔ مرگ فقراست داد ازین رسم فرومایه که در شهر شماست
2 یا رب این شهر چه شهر ست و چه خلقند این خلق که به هر رهگذری نعش غریبی پیداست
3 میشنیدم سحری طفل یتیمی می گفت: هر بلایی که به ما میرسد از این وزراست
4 خانهٔ «محتشم» آباد که از همت او شیون و غلغله در خانهٔ مسکین و گداست
1 همی نالم به دردا، همی گریم به زارا که ماندم دور و مهجور، من از یار و دیارا
2 الا ای باد شبگیر، ازین شخص زمینگیر ببر نام و خبر گیر، ز یار نامدارا
3 چو رفتم از خراسان، به دل گشتم هراسان شدم شخصی دگرسان، خروشان و نزارا
4 به ری در نام راندم، حقایق برفشاندم ولیکن دیر ماندم، شده زینروی خوارا
1 عشقت آتش به دل کس نزند تا دل ماست کی بهمسجد سزد آن شمع که در خانه رواست
2 به وفایی که نداری قسم ای ماه جبین هر جفایی که کنی بر دل ما عین وفاست
3 اگر از ربختن خون منت خرسندی است این نه خون است بیا دست در او زن که حناست
4 سر زلف تو ز چین مشک تر آورده به شهر از ختن مشک مخواهید حریفان که خطاست
1 چشم ساقی چو من از باده خرابست امشب حیف از آن دیده که آمادهٔ خوابست امشب
2 قمرا! پرده برافکن که ز شرم رخ تو چهرهٔ ماه فلک زیر نقابست امشب
3 نور روی قمر و عکس می و پرتو شمع چهره بگشاکه شب ترک حجابست امشب
4 با دل سوخته پروانه به شمعی میگفت دادن بوسه به عشاق ثوابست امشب
1 خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
2 خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
3 خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار خوشا جوانی با این دوگشته مقترنا
4 خوشا مقارن این هر سه خاطری فارغ زکید حاسد بدخواه و خصم راهزنا
1 غم طوقی از آهن شد و برگردنم آویخت چون ژندهٔ درویش، بلا در تنم آویخت
2 درگردن دلدار نیاویخته، دستم بشکست به صد خواری و در گردنم آویخت
3 آن طفل که پروردهٔ دل بود چو اغیار افتاد ز چشم من و در دامنم آویخت
4 بدگوبی جهال به بوم و برم آشفت بیغارهٔ حساد به پیرامنم آویخت