1 ای نبرده کسی به کنه تو راه تاری و دیو و اورمزد و اله
2 ای خدایی که در تو حیرانم کیستی؟ چیستی؟ نمیدانم
3 کردهام من به هستیت اقرار گفتهام در تو بهترین اشعار
4 همچنین گاه گاه از ته دل کردهام یادت ای شه عادل
1 این کشاکش بسی نگشت دراز که شدند آن چهار تن دمساز
2 دل این جنس خوبروی ظریف هست مانند آبگینه لطیف
3 که به اندک فشار میشکند پیش سختی مقاومت نکند
4 زن در اول چو موم سرد بود دیر پذرای نقش مرد بود
1 گیتی از اوستاد باشد راست کارگیتی از اوستاد بپاست
2 کیست استاد آن که هم ز اول سوی یک علم رفت و کرد عمل
3 هنر آموخت نزد استادی اوستا دیدهای ملک زادی
4 چون کز استاد علم حاصل کرد به عمل علم خویش کامل کرد
1 موسم نوبهار خانهٔ من هست از انبوه گل یکی گلشن
2 شده نه سال تا در این خانه خوب یا بد گزیدهام لانه
3 هست یک میل دورتر ازشهر لاجرم دارد از نظافت بهر
4 مگس آنجاکمست وآب فزون تابش ماه و آفتاب فزون
1 علم از بهر چیست ای استاد تاکه گیتی شود به علم آباد
2 علم بهر خیالبافی نیست کار دانش بدین گزافی نیست
3 باید از علم سود برخیزد چون درختی کز او ثمر خیزد
4 هرکه از علم بهرهورگردد مایه ی راحت بشر گردد
1 رسم مکتب بود که استادت پیش بنهد یکی وٍرٍستادت
2 گوید این را بخوان و حاضر کن کزتو پرسم همی سخن به سخن
3 گر نخوانی و سهلانگاری وان ورستاد یاوه پنداری
4 گوشمالت دهند استادان خوارگردی به نزد همزادان
1 هان بهارا مکوب آهن سرد کاندپن دوره نیست مردی مرد
2 خلق رفتند جانب وجدان اصلهای قدیم شد هذیان
3 دین و آیین دو اصل عالی بود خلق را زین دو، منزلت افزود
4 هر دوان ریشه داشت در ایران آن ز زردشتو اینز نوشروان
1 داشت امسال ماه فروردین همچو افسردگان بر ابرو چین
2 بودش از ابر چین به پیشانی سرد و پر باد و زشت و ظلمانی
3 مؤمنی گفت از چه عید امسال شده برعکس، ماه رنج و ملال
4 هست تاربک و سرد و غمگستر پاسخش داد مؤمن دیگر
1 ای که نزد شه آبرو داری ز چه دست از حیا برو داری
2 شرم داری ز شه که گویی راست ایعجبشرمت از خدای کجاست؟!
3 چون مجال سخن ز شه جویی سخن از دوستان خود گویی
4 از چه هنگام نفع خویشتنت نیست قفل سکوت بر دهنت
1 گشت مردی شریک پرخواری کرد تقسیم توشه را باری
2 گفت یک چیز ازین دوگانه بخواه خربزه یا که هندوانه بخواه
3 گفت من هر دوانه میخواهم خربزه، هندوانه میخواهم
4 برد مشروطه داغ و چوب و فلک جای آن ساخت حبس نمره یک