1 ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است برپا
2 ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «روسو» در اروپا
3 فرو ماند به کرباسی کشاورز مخنث گام بگذارد به دیبا
4 عزیز بیجهت در خز و توزی یتیم بیپدر بر خار و خارا
1 تا تاختند بیهنران در مصافها زد زنگ، تیغهای هنر در غلافها
2 ناچار تن زند ز مصاف مخنثان آن کس کهبرشکست بهمردی مصافها
3 تا لافزن نمود زبان هنر دراز یتباره کرد خوی، زبانها به لافها
4 تا تیره دُرددن به می صاف چیره گشت ماندند دُردها و رمیدند صافها
1 دگر باره خیاط باد صبا بر اندام گل دوخت رنگین قبا
2 بسی حله آورد و ببرید و دوخت به نوروز، خیاط باد صبا
3 یکی را به بر ارغوانی سلب یکی را به تن خسروانی ردا
4 ز اصحاب بستان که یکسر بدند برهنه تن و مفلس و بینوا
1 دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را
2 در خوی گرفته عارض گلگون را در می نهفته ورد مورد را
3 از جادوئی نهفته بلعل اندر تابان دو رشته در منضد را
4 بگشوده بهر بستن کار من بشکسته زلفکان معقد را
1 ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا
2 میبرازد بر تو عنوان خریت ای (..) همچو وحدانیت مطلق بذات کبربا
3 ازتو ابلهتر نجستم نیک جستم بیخلاف از تو ناکستر ندیدم راست گفتم بیریا
4 مایهشاعر برون از لفظ خوش،علم است و هوش مر تو را نی لفظ شیرین است نی علم و ذکا
1 کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا
2 آتشی سوزندهام، وین گیتی آتشپرست هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا
3 از تف سوزنده آهم گرم بگدازد چو موم گر نهد یاجوج پیش سد اسکندر مرا
4 گر نکردی جامه وکفش وکله، سنگین تنم چون گیاه خشک برکندی ز جا صرصر مرا
1 فریاد از این جهان و از این دنیا وین رسم ناستوده ی نازببا
2 برباد رفته قاعدهٔ موسی و از یاد رفته توصیهٔ عیسی
3 توراهٔ گشته توریهٔ بدعت انجیل گشته واسطهٔ دعوا
4 خُلق محمدی شده مستنکر دستور ایزدی شده مستثنی
1 ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا منم که شعر ز من یافتهاست قدر و بها
2 به پیش نادان گر قدر من بود پنهان به پیش دانا باشد مقام من پیدا
3 همی نشاید گفتن که تیره شد خورشید اگر نیاید روشن به دیدهٔ اعمی
4 شگفت نیست گرم آفتاب سجده برد به پیش طبع سخنگوی و خاطر دانا
1 سحابی قیرگون برشد ز دریا که قیراندود شد زو روی دنیا
2 خلیج فارس گفتی کز مغاکی به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
3 بناگه چون بخاری تیره و تار از آن چاه سیه سر زد به بالا
4 علم زد بر فراز بام اهواز خروشان قلزمی جوشان و دروا
1 نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا باغ رنگین شد از خیری و آذریونا
2 رده بستند به باغ اندرکلهای جوان جامهها رنگین چون لشگر ناپلیونا
3 سرخ گل خنده زد و مرغ شباوبزگریست از لب کارون تا ساحل آبسگونا
4 برگ سبزآورد آن زرد شده شاخ درخت کودک نوزاد آن پیر شده عرجونا