قضا رمزی زچشمان خمارش از باباطاهر دوبیتی 73
1. قضا رمزی زچشمان خمارش
قدر سری ز زلف مشگبارش
به قبرستان گذر کردم کم وبیش از باباطاهر دوبیتی 74
1. به قبرستان گذر کردم کم وبیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
شب تار است و گرگان میزنند از باباطاهر دوبیتی 75
1. شب تار است و گرگان میزنند میش
دو زلفانت حمایل کن بوره پیش
فلک نه همسری دارد نه هم کف از باباطاهر دوبیتی 76
1. فلک نه همسری دارد نه هم کف
بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ از باباطاهر دوبیتی 77
1. دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشهٔ ناموس بر سنگ
وای آن روجی که در قبرم نهند از باباطاهر دوبیتی 78
1. وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ
ببالینم نهند خشت و گل و سنگ
دلی دیرم چو مو دیوانه و دنگ از باباطاهر دوبیتی 79
1. دلی دیرم چو مو دیوانه و دنگ
زده آئینه هر نام بر سنگ
حرامم بی ته بی آلاله و گل از باباطاهر دوبیتی 80
1. حرامم بی ته بی آلاله و گل
حرامم بی ته بی آواز بلبل
مو ام آن آذرین مرغی که فی‌الحال از باباطاهر دوبیتی 81
1. مو ام آن آذرین مرغی که فی‌الحال
بسوجم عالم ار برهم زنم بال
خدایا داد از این دل داد از از باباطاهر دوبیتی 82
1. خدایا داد از این دل داد از این دل
نگشتم یک زمان من شاد از این دل
خدایا خسته و زارم ازین دل از باباطاهر دوبیتی 83
1. خدایا خسته و زارم ازین دل
شو و روزان در آزارم ازین دل
بشم واشم که تا یاری گره دل از باباطاهر دوبیتی 84
1. بشم واشم که تا یاری گره دل
به بختم گریه و زاری گره دل