چه جرمست اینکه هر ساعت ز از ازرقی هروی قصیده 1
1. چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
1. چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
1. بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
1. ای از کمال حسن تو جزوی در آفتاب
خطت کشیده دایرۀ شب بر آفتاب
1. بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب
تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب
1. در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
1. رمضان موکب رفتن زره دور آراست
علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
1. یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد
دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
1. عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟
که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر
1. به فال همایون و فرخنده اختر
به بخت موفی و سعد موفر
1. ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
1. عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
1. بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر