1 همایون جشن عید و ماه آذر خجسته باد بر شاه مظفر
2 امیر انشاه بن قاورد جغری جمال دین و دین را پشت و یاور
3 خداوندی ، کجا کوته نماید بپیش خطی او خط محور
4 اگر خورشید بودی دست رادش شدی جرم زمین یاقوت احمر
1 بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
2 ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
3 فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او چنانکه یار کنی سند روس با عنبر
4 بنات نعش تو گفتی که باشگونه همی نمود صورت صادی ز هفت دانه گهر
1 از آن دو عارض سوسن نمای لاله اثر بنفشه وار فرو برده ام بزانو سر
2 ز فرقت رخ او بسکه خون همی بارم بسان چشم همایست چشم من بصور
3 بنفشه رویم و سیمین سرشک از آنکه بتم ز سیم خام برآرد همی بنفشۀ تر
4 عدوی عنبر و خصم شمامه گشتم ، از آنک شمامۀ ز نخش گرد گیرد از عنبر
1 بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب
2 مه در اوج نور خود در آسمان دامن کشان میرود در وی گریبان بر زمین بر ماهتاب
3 جام های گازری آرد ز صندوق عدم از برای خواب اندازد چو بستر ماهتاب
4 ماه سیمین ترگ را چون با کله دید ، از هوس زان پریشان کرد دستار حود از سر ماهتاب
1 بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
2 گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
3 غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر لاله سازد کوه را پر پشته از شنگرف وقار
4 دست سوسن نقرۀ نا پخته دارد دست بند گوش گلبن لولوی ناسفته دارد گوشوار
1 عید شاداب درختیست که تا سال دگر از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
2 بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
3 زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار زین گل و میوه چه گویی که چه باشد خوشتر؟
4 عید را دستخوش خویش گرفتیم و ازو میوه و گل بجزین گونه نخواهیم دگر
1 یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد
2 از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد
3 یا روزگار کینه کش از مرد دانشست یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد
4 وین طرفه تر کجا قدری وام کرده ام از مردم بخیل سبک بار سگ نژاد
1 چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
2 چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
3 گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون گهی از گوشۀ گردون رود زی دامن دریا
4 فلک کردار برخیزد ، کران پر اختر روشن صدف کردار بر جوشد ،میان پر لؤلؤ لالا
1 ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
2 ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
3 ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست چون بجنبد لشکر نوروز گردد سبز و تر
4 کوهسار ششتری پوش ار حواصل پوش گشت زان حواصل آید اکنون سینۀ طاوس نر
1 رمضان موکب رفتن زره دور آراست علم عید پدید آمد و غلغل برخاست
2 مرد میخوار نماینده بدستی مه نو دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟
3 مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟) در سراییدن چنگست و در الحان نواست
4 نی و می هر دو بدور وی همی فخر کنند بسرایی که دو فخرند کجا هر دو سزاست