7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
خانه / آثار ازرقی هروی / قصاید ازرقی هروی

قصاید ازرقی هروی

1 بفرخی و سعادت بخواه جام شراب که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

2 ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

3 بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری ز برگ گلبن چابک غریب گشت غراب

4 چو دست مردم غواص دست باد صبا بباغ روشن گوهر دهد ز تیره سحاب

1 چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟

2 چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا

3 گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون گهی از گوشۀ گردون رود زی دامن دریا

4 فلک کردار برخیزد ، کران پر اختر روشن صدف کردار بر جوشد ،میان پر لؤلؤ لالا

1 ای از کمال حسن تو جزوی در آفتاب خطت کشیده دایرۀ شب بر آفتاب

2 زلف چو مشک ناب ترا بنده مشک ناب روی چو آفتاب ترا چاکر آفتاب

3 آنجا که زلف تست همه یکسره شبست و آنجا که روی تست همه یکسر آفتاب

4 باغیست چهرۀ تو که دارد بنفشه بار سرویست قامت تو که دارد بر آفتاب

1 بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب

2 مه در اوج نور خود در آسمان دامن کشان میرود در وی گریبان بر زمین بر ماهتاب

3 جام های گازری آرد ز صندوق عدم از برای خواب اندازد چو بستر ماهتاب

4 ماه سیمین ترگ را چون با کله دید ، از هوس زان پریشان کرد دستار حود از سر ماهتاب

1 در قناعت و توفیق دین و مذهب راست بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟

2 برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست

3 فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را عطاست ز ایزد و دانی که آن بزرگ عطاست

4 بگاه تنگدلی غمگسار پیرانست گه فرا خروی باز مانع برناست

1 رمضان موکب رفتن زره دور آراست علم عید پدید آمد و غلغل برخاست

2 مرد میخوار نماینده بدستی مه نو دست دیگر سوی ساقی که : می کهنه کجاست ؟

3 مطرب کاسد بی بیم بشادی همه شب (؟) در سراییدن چنگست و در الحان نواست

4 نی و می هر دو بدور وی همی فخر کنند بسرایی که دو فخرند کجا هر دو سزاست

1 یک نیمه عمر خویش ببیهودگی بباد دادیم و ساعتی نشدیم از زمانه شاد

2 از گشت آسمانی و تقدیر ایزدی برکس چنین نباشد و برکس چنین مباد

3 یا روزگار کینه کش از مرد دانشست یا قسم من ز دانش من کمتر اوفتاد

4 وین طرفه تر کجا قدری وام کرده ام از مردم بخیل سبک بار سگ نژاد

1 عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟ که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

2 هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

3 بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره بر آن هر پیکری تابان ، زلعل مشکبوی افسر

4 کنون هر صورتی دارد ز رنگ زعفران جامه کنون هر پیکری دارد ز شاخ کهربا زیور

1 به فال همایون و فرخنده اختر به بخت موفی و سعد موفر

2 به وقتی که هست اندر او فال خوبی به روزی که هست اندر او سعد و اکبر

3 به بزم نو، اندر سرای نو آمد خداوند فرزانه شاه مظفر

4 سخی شمس دولت ، گزین کهف امت ملک بوالفوارس ، طغانشاه صفدر

1 ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

2 ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

3 ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست چون بجنبد لشکر نوروز گردد سبز و تر

4 کوهسار ششتری پوش ار حواصل پوش گشت زان حواصل آید اکنون سینۀ طاوس نر

آثار ازرقی هروی

7 اثر از قصاید ازرقی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ازرقی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی