7 اثر از حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.

حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 شنیدم که نادر شه سنگدل گذر کرد بر زاهدی تنگدل

2 چنین گفت با گوشه گیر نژند که: امروز الحق تویی سر بلند

3 که کردی ازین ملک فانی گذشت نکردی ز همت دگر بازگشت

4 بگفت آنکه بودش ز دانش بسیج که همت نخواهد گذشتن ز هیچ

1 بمن دوستی گفت از دوستان که با من همی گشت در بوستان

2 که: از روزگارم غمی در دل است که ناگفتن و گفتنش مشکل است

3 مرا هست رازی نهان در جهان کنون خواهم آن راز گویم نهان

4 بفخر زمان خان گیلان زمین کش از عدل شه گله را گرگ امین

1 چنین یاد دارم که در اصفهان سپهدار گیتی خدیو جهان

2 بفرمود کآرند چون روز جنگ شکاری غلامان، کمانها بچنگ

3 که تا بیند از لشکر خسروی که را شصت صاف است و باز و قوی؟!

4 پی آزمون رفته از هر طرف که جویند تیر افگنان را هدف

1 شنیدم که طمقاج با داد و دین چو شد دادگر در خراسان زمین

2 فرستاد فرزانه یی بی لجاج که تا بر نشابور بندد خراج

3 فرستاده ی خسرو بیهمال بر آب و زمین بست مال و منال

4 یکی از رعایای برگشته بخت روان شد بدرگاه دارای تخت

1 شنیدم شهی کز ستم عار داشت وزیری خردمند هشیار داشت

2 سحرگه بخدمت چو بستی میان شدی از رخ آثار بیمش عیان

3 برویش اگر شاه خندان شدی وزیر اضطرابش دو چندان شدی

4 دل از اضطرابش بجا نامدی بایوان خود باز تا نامدی

1 شنیدم یکی از ملوک عجم که فرمان روا بود در ملک جم

2 اجل افسر جم ربود از سرش ملک زاده بر سر نهاد افسرش

3 همه بندی و بنده آزاد کرد بداد و دهش کشور آباد کرد

4 شکفته تر از روی گل روی او جهانی در آسایش از خوی او

1 بخیلی شنیدم یکی روز، چاشت بدستار خوان نان، عسل نیز داشت

2 شنید از در خانه آواز پای نماندش دل از بیم مهمان بجای

3 ز خوان زود برداشت نان وز کسل نشد فرصتش تا رباید عسل

4 مگر بود آسوده زین فکر و بس که بی نان عسل خود نخورده است کس

1 شنیدم که: آزاده یی پاک زاد که والا گهر بود وعالی نژاد

2 نظر کرد بر تخت گاه کیان بجای هما، بسته جغد آشیان!

3 چو آشفتگی دید در روزگار بلندی و پستیش بی اعتبار

4 سحر خسروی دید بر روی تخت شبانگه بویرانه یی برده رخت

1 جهانگردی از خیل کارآگهان سیاحت همیکرد گرد جهان

2 ره افتادش، از انقلاب سپهر شبانگه بدریای مغرب چو مهر

3 نظر افگنان شد بدریا کنار مگر عبرتی گیرد از روزگار

4 بصیادی افتاد چشمش نخست که هر صید را کرده دامی درست

1 شنیدم عضد خسرو دیلمی که هیچ از بزرگی نبودش کمی

2 بشیراز آن خطه ی بیقرین که گلزار چین است و خلد برین

3 چو زد تکیه بر مسند خسروی شده خسروان بر درش منزوی

4 بشهر اندر آورد خیل و سپاه ز گرد سپاه آسمان شد سیاه

آثار آذر بیگدلی

7 اثر از حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.