1 یکی بتکده دیدم آنجا دگر کزو شد جگرنات را خون جگر
2 به یک سوی لات و به یک سو منات وز آن داغ بر سینهٔ مؤمنات
3 ز سیم و ز سیماب و ارزیز و زر ز مس، ز آهن و سرب، هر پیشهور
4 چو شیطان به اشکال روحانیان بسی هیکل انگیخته در میان
1 پس از بتکده کآن زمین گشت قاع شد از فیض ارواح خیر البقاع
2 از آن خک، زد موج دریای نور؛ مزاری عیان گشت چون بزم طور
3 در آنجا جوانان و پیران پاک سپرده ز بس نقد جانها بخاک
4 همه مرغ دل، پر زدی از هواش همه بوی جان، آمدی از فضاش
1 چو محمود شه غازی غزنوی بچرخ کهن داد از اختر نوی
2 فلک را چو کاری بکارش نبود بسر جز هوای، شکارش نبود
3 یکی روز کآمد ز صیادمهر تهی از شکار کواکب سپهر
4 امیران آخور، بفرمان شاه جنیبت کشیدند در پیش گاه
1 شنیدم که در آفتاب تموز یکی روز کیخسرو نیک روز
2 بسر، سایه ی کاویانی درفش ز پی، سیم ساقان زرینه کفش
3 شکار افگنان شد بصحرا و کوه سران در رکابش همه هم گروه
4 ز ترکش کشان، کبک و تیهو نماند؛ ز آهو وشان، گور وآهو نماند
1 شنیدم که از گردش آسمان بملک یمن چون سهیل یمان
2 همایون درختی بباغ کرم برآورده سر، برگ و بارش درم
3 ندیدی کسی چین در ابروی او شکفته تر از روی او خوی او
4 دل از هر چه جز جود وارسته داشت بمهمان نوازی میان بسته داشت
1 شنیدم که در عهد تیموریان چو شد شاهرخ جانشین کیان
2 نکودختری در سمرقند بود که با گل لبش در شکرخند بود
3 گل سرو قد، ماه خورشید روی؛ بت سیمتن، لعبت مشکبوی!
4 دو گیسو کمند و دو ابرو کمان دو چشمش دو مشکین غزال رمان
1 شنیدم یکی از ملوک کیان که از دولتش کس ندیدی زیان
2 بیک گله، از عدل او گرگ و میش بیک چشمه، از داد او نوش و نیش
3 یکی روز داد از کرم بار عام که مرغ دل مردم آرد بدام
4 گرفتند بس ساقیان جامها چو شیرین شد از جامها کامها
1 امیری امارت خدا داده داشت غلامی و فرزندی آزاده داشت
2 شبی هر دو را در برابر نشاند ز درج لب اینگونه گوهر فشاند
3 که: هر یک ازین روزگار دراز هوائی که دارید گویید باز
4 که بینم شما را در اندیشه چیست؟! ز خونابه و می در این شیشه چیست؟!
1 شبانگاه برگشته بختی بخیل مگر شد باختر شماری دخیل
2 که دست من و دامنت از کرم ببین کی رود تیرگی ز اخترم؟
3 که عمری است زیر و زبر گشته ام ازین بخت برگشته، سرگشته ام
4 کنم با تو این عهد ای آموزگار که گردد بکامم اگر روزگار