شبی میگذشتم ز ویرانه از آذر بیگدلی دیوان اشعار 1
1. شبی میگذشتم ز ویرانه یی
ز پا دیدم افتاده دیوانه یی
...
1. شبی میگذشتم ز ویرانه یی
ز پا دیدم افتاده دیوانه یی
...
1. یکی کوه دیدم هم از دست راست
که از دامنش هر غباری که خاست
...
1. کشاورزی از هر طرف دشت کاو
عیان گنج گاوانش از پای گاو
...
1. بجایش یکی باغ دیدم شگرف
که فردوس از نزهتش بسته طرف
...
1. یک آتشکده دیدم افروخته
همه آتش اندل سوخت
...
1. دگرباره دیدم بجای کنشت
یکی خانقه، رشک قصر بهشت
...
1. پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع
مصور در آن نقشهای بدیع
...
1. بجایش نباشد یکی مدرسه
که وارستی آنجا دل از وسوسه
...
1. بناگه دمید از افق صبح عید
در آن عرصه میخانه یی شد پدید
...
1. که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع
فضایش وسیع و بنایش رفیع
...
1. یکی بتکده دیدم آنجا دگر
کزو شد جگرنات را خون جگر
...
1. پس از بتکده کآن زمین گشت قاع
شد از فیض ارواح خیر البقاع
...