1 شبی میگذشتم ز ویرانه یی ز پا دیدم افتاده دیوانه یی
2 نه دیوانه، فرزانه یی حق شناس چه دیو و چه دیوانه زو در هراس
3 جهان گشته یی، خضرش از همرهان؛ جهان دیده یی، بسته چشم از جهان
4 نه جز ز آسمان، سایه یی بر سرش نه جز موی سر، جامه یی در برش
1 یکی کوه دیدم هم از دست راست که از دامنش هر غباری که خاست
2 بر آراست گیسوی حور بهشت سر زلف غلمان بعنبر سرشت
3 بدخشانه و بهرمان کان لعل بکانون خورشید افگنده نعل
4 بپای گل و لاله اش سبزه فرش سر سبزه اش، سوده بر پای عرش
1 کشاورزی از هر طرف دشت کاو عیان گنج گاوانش از پای گاو
2 پی دانه کشتن زمین می شکافت که گنجوری از خاک امین تر نیافت
3 بآن کشته دادی از آن رود آب بزنگار تو ریختن سیم ناب
4 بر آن سبزه کامد زبر جد نشان تو گفتی که شد خضر دامن کشان
1 بجایش یکی باغ دیدم شگرف که فردوس از نزهتش بسته طرف
2 هوا، طاق سیمابی افراخته زمین، فرش زنگاری انداخته
3 در آن باغبانان زرینه کفش بکف بیلشان کاویانی درفش
4 زهر سو خیابانی آراسته ز خار و خسش سبزه پیراسته
1 یک آتشکده دیدم افروخته همه آتش اندل سوخت
2 فلک خاسته دودی از روزنش براهیم و زردشت دامن زنش
3 شرر جابجا گشته پیدا ز دود چو رخشنده انجم ز چرخ کبود
4 ز جوش گل و لاله بود آن کنشت بهشتی، اگر داشت آتش بهشت
1 دگرباره دیدم بجای کنشت یکی خانقه، رشک قصر بهشت
2 فضا دلگشا چون کف موسویش هوا جان فزا چون دم عیسویش
3 همه آب از چشمه ی زمزمش همه خاک از پیکر آدمش
4 ز جان و دل پاک، خشت و گلش خنک آنکه بودی در آن منزلش
1 پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع مصور در آن نقشهای بدیع
2 بلورین قنادیلش افزون ز حصر چو رخشان کواکب، درین هفت قصر
3 در آن تحفه ی هفت اقلیم وقف گذشته شب آواز اسقف ز اسقف
4 ز رهبان و قسیس در وی هزار دل و تن، ز پرهیز زار و نزار
1 بجایش نباشد یکی مدرسه که وارستی آنجا دل از وسوسه
2 بهر حجره صندوقهای کتاب همه از فنون حکم انتخاب
3 اشارت گو، صاحب هر درش شفا بخش، خدام دانشورش
4 در آنجا اگر پا نهادی بلید در آنجا اگر جا گرفتی پلید
1 بناگه دمید از افق صبح عید در آن عرصه میخانه یی شد پدید
2 گشاده چو دست کریمان درش بدست مه نو، کلید زرش
3 در باز آن، بسته نادیده کس مگر در همه سال، سی روز و بس!
4 چو باز آمدی از دم می فروش شب عید خون سیاوش بجوش
1 که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع فضایش وسیع و بنایش رفیع
2 رواقش، چو بیت المقدس بلند مقیمش، همه قدسی ارجمند
3 چو طرح بنا ریخته بانیش نهاده لقب کعبه ی ثانیش
4 فرشته در آن، چون حمام حرم؛ ز آواز پر، دیو را داده رم!