7 اثر از حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی

1 شبی میگذشتم ز ویرانه یی ز پا دیدم افتاده دیوانه یی

2 نه دیوانه، فرزانه یی حق شناس چه دیو و چه دیوانه زو در هراس

3 جهان گشته یی، خضرش از همرهان؛ جهان دیده یی، بسته چشم از جهان

4 نه جز ز آسمان، سایه یی بر سرش نه جز موی سر، جامه یی در برش

1 یکی کوه دیدم هم از دست راست که از دامنش هر غباری که خاست

2 بر آراست گیسوی حور بهشت سر زلف غلمان بعنبر سرشت

3 بدخشانه و بهرمان کان لعل بکانون خورشید افگنده نعل

4 بپای گل و لاله اش سبزه فرش سر سبزه اش، سوده بر پای عرش

1 کشاورزی از هر طرف دشت کاو عیان گنج گاوانش از پای گاو

2 پی دانه کشتن زمین می شکافت که گنجوری از خاک امین تر نیافت

3 بآن کشته دادی از آن رود آب بزنگار تو ریختن سیم ناب

4 بر آن سبزه کامد زبر جد نشان تو گفتی که شد خضر دامن کشان

1 بجایش یکی باغ دیدم شگرف که فردوس از نزهتش بسته طرف

2 هوا، طاق سیمابی افراخته زمین، فرش زنگاری انداخته

3 در آن باغبانان زرینه کفش بکف بیلشان کاویانی درفش

4 زهر سو خیابانی آراسته ز خار و خسش سبزه پیراسته

1 یک آتشکده دیدم افروخته همه آتش اندل سوخت

2 فلک خاسته دودی از روزنش براهیم و زردشت دامن زنش

3 شرر جابجا گشته پیدا ز دود چو رخشنده انجم ز چرخ کبود

4 ز جوش گل و لاله بود آن کنشت بهشتی، اگر داشت آتش بهشت

1 دگرباره دیدم بجای کنشت یکی خانقه، رشک قصر بهشت

2 فضا دلگشا چون کف موسویش هوا جان فزا چون دم عیسویش

3 همه آب از چشمه ی زمزمش همه خاک از پیکر آدمش

4 ز جان و دل پاک، خشت و گلش خنک آنکه بودی در آن منزلش

1 پس آنجا یکی دیر دیدم رفیع مصور در آن نقشهای بدیع

2 بلورین قنادیلش افزون ز حصر چو رخشان کواکب، درین هفت قصر

3 در آن تحفه ی هفت اقلیم وقف گذشته شب آواز اسقف ز اسقف

4 ز رهبان و قسیس در وی هزار دل و تن، ز پرهیز زار و نزار

1 بجایش نباشد یکی مدرسه که وارستی آنجا دل از وسوسه

2 بهر حجره صندوقهای کتاب همه از فنون حکم انتخاب

3 اشارت گو، صاحب هر درش شفا بخش، خدام دانشورش

4 در آنجا اگر پا نهادی بلید در آنجا اگر جا گرفتی پلید

1 بناگه دمید از افق صبح عید در آن عرصه میخانه یی شد پدید

2 گشاده چو دست کریمان درش بدست مه نو، کلید زرش

3 در باز آن، بسته نادیده کس مگر در همه سال، سی روز و بس!

4 چو باز آمدی از دم می فروش شب عید خون سیاوش بجوش

1 که هم مسجدی دیدم آنجا بدیع فضایش وسیع و بنایش رفیع

2 رواقش، چو بیت المقدس بلند مقیمش، همه قدسی ارجمند

3 چو طرح بنا ریخته بانیش نهاده لقب کعبه ی ثانیش

4 فرشته در آن، چون حمام حرم؛ ز آواز پر، دیو را داده رم!

آثار آذر بیگدلی

7 اثر از حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر حکایات در دیوان اشعار آذر بیگدلی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی