ایا رسیده بآن منزلت که میرسدت از آذر بیگدلی قطعه 37
1. ایا رسیده بآن منزلت که میرسدت
بهر که هست بگویی که: نیست مانندم
1. ایا رسیده بآن منزلت که میرسدت
بهر که هست بگویی که: نیست مانندم
1. ناکسی بیخبر از کار که باد
از سرش سایه ی درویشان کم
1. فریاد ز زال چرخ کز جور
رحمش نامد بجان کلثوم
1. آه کز ناسازی گردون دون
وز جفای چرخ و دور آسمان
1. با هم، زن و شوی خردسالی
دور از ره و رسم هوشمندان
1. ای عادلی که دیده رعایای این دیار
عدل تو را معاینه، عفو تو را عیان
1. آه که خصمی نمود، دست بغارت گشود
شحنه ی گردون که بود روز و شب اندر کمین
1. چهل هندوانه، چو گوی ز برجد
که کردیش غلطان ز چوگان سیمین
1. بفرمان دارای ایران که بودش
بکف تیغ رستم، بسر تاج خسرو
1. روز و شب، این دعاست در باغم
گر چه آذر نه بلبلم نه تذرو
1. ای رسته از شکفتگی قد و خد تو
بر طرف باغ گل، بلب جویبار سرو
1. بخرام صبا سوی قم از خطه ی کاشان
ای چون سخن من، حرکات تو لطیفه