1 چارچیز آمد بزرگ و معتبر مینماید خرد لیکن درنظر
2 زان یکی خصمت و دیگر آتشست باز بیماری کزو دل ناخوشست
3 چارمین دانش که آراید ترا این همه تا خرد ننماید ترا
4 هر که در چشمش عدو باشد حقیر از بلای او کند روزی نفیر
1 تا شوی در روزگار از صابران رو مکن از دیدن سختی گران
2 روی خود گر ترش سازی از بلا خویش را از صابران مشمار هلا
3 در بلا وقتی که صابر نیستی نزد اهل صدق شاکر نیستی
4 بی شکایت صبر تو باشد جمیل با کسی کم کن شکایت ای خلیل
1 حمد بی حد آن خدای پاک را آنکه ایمان داد مشتی خاک را
2 آنکه در آدم دمید او روح را داد از طوفان نجات او نوح را
3 آنکه فرمان کرد قهرش باد را تا سزای داد قوم عاد را
4 آنکه لطف خویش را اظهار کرد بر خلیلش نار را گلزار کرد
1 هست بی شک رستگاری در سه چیز با تو گویم یادگیرش ای عزیز
2 زان یکی ترسیدنست از ذوالجلال دوم آمد جستن قوت حلال
3 سیومین رفتن بود بر راه راست رستگارست آنکه این خصلت رواست
4 گر تواضع پیشه گیری ای جوان دوست دارندت همه خلق جهان
1 میفزاید عمر مرد از چارچیز این نصیحت بشنو ای جان عزیز
2 اول آوردن بگوش آواز خوش وانگهی دیدن جمال ماه وش
3 سیوم آمد ایمنی بر مال و جان میفزاید عمر مردم را از آن
4 آنکه کارش بر مراد دل شود در بقا افزونیش حاصل بود
1 شد دو خصلت مرد ابله را نشان صحبت صبیان و رغبت با زنان
2 ناخوشی در زندگانی ای ولید مرد را از خوی بد گردد پدید
3 آنکه نبود مرد را خوی نکو مرده میدانش که زنده نبود او
4 هر که گوید عیب تو اندر حضور مینماید راهت از ظلمت بنور
1 معرفت حاصل کن ای جان پدر تا بیابی از خدای خود خبر
2 هر که عارف شد خدای خویش را در فنا بیند بقای خویش را
3 هر که او عارف نشد او زنده نیست قرب حق را لایق و ارزنده نیست
4 هر که او را معرفت حاصل نشد هیچ با مقصود خود واصل نشد
1 چارچیز آمد نشان ابلهی با تو گویم تا بیابی آگهی
2 عیب خود را ابله نه بیند در جهان باشد اندر جستن عیب کسان
3 تخم بخل اندر دل خود کاشتن وانگه امید سخاوت داشتن
4 هر که خلق از خلق او خشنود نیست هیچ قدرش بر در معبود نیست
1 سه علامت باشد انرد متقی کی شود نسبت تقی را با شقی
2 بر حذر باش ای تقی از یار بد تا نیندازد ترا در کار بد
3 کم رود ذکر دروغش بر زبان از طریق کذب باشد بر کران
4 از حلال پاک کم گیرند کام تا نیفتند اهل تقوی در حرام
1 دور شو از پنج خصلت ای پسر تا نریزد آب رویت در نظر
2 اولا کم گوی با مردم دروغ زانکه گردی از دروغت بی فروغ
3 هر که استیزه کند با مهتران آب روی خود بریزد بی گمان
4 پیش مردم هر کرا نبود ادب گر بریزد آب رو نبود عجب