1 پناه من بحیّی کو نمیرد بآهی عذر صد عصیان پذیرد
2 قدیم لم یزل معبود بیچون پدید آرندهٔ این هفت گردون
3 برافرازندهٔ چرخ مدور برافروزندهٔ خورشید انور
4 قدیم و قادر و گویا و بینا سمیع و عالم و بی مثل و همتا
1 درود از حضرتش بر جان آن کس که نامد در جهان مانند او کس
2 ملایک تا بشر جمله طفیلش نبوده با کسی پیوند و میلش
3 مهین و برترین آفرینش سر و چشم خرد را تاج و بینش
4 خرد دانا بنور روی او شد معطر از نسیم کوی او شد
1 تمامت طول و عرض آفرینش ز بهر تست اگر داری تو بینش
2 بهشت و دوزخ و رضوان و مالک فروع واصلش از منها و ذلک
3 برای تست جمله آفریده ترا از بهر حضرت برگزیده
4 اگرچه بس شریفت آفریدند پی شغل بزرگت پروریدند
1 امانت کلمهٔ توحید میدان که از وی زنده میماند ترا جان
2 حیات انس و جن دایم بجانست وجود جملهشان قایم بجانست
3 حیات جان بود از نور کلمه مبادا هیچکس مهجور کلمه
4 کتاب چارگانه با صحایف همان تفسیر و تحقیق و لطایف
1 بجدّ و سعی خود آن را طلب کن اگر یابی دل آنگاهی طرب کن
2 همی جو دل اگر دل باز یابی که خود را محرم هر راز یابی
3 چو روی دل ببینی شادگردی بیکره از خودی آزاد گردی
4 برآید جملهٔ کار تو از دل مراد تو شود زو جمله حاصل
1 خرد شد کاشف سرّ الهی بنور او شود روشن سیاهی
2 خرد شد پیشوای اهل ایمان هم او شد رهنمای جمله نیکان
3 خرد شد قهرمان خانهٔ تن اگرچه هست او بیگانهٔ تن
4 ازو گر نور نبود در دماغت ز نادانی خلل گیرد چراغت
1 عجب مرغیست مرغ عشق جانا زبان او نداند هیچ دانا
2 همیشه او هوای جان نوردد بجز اندر فضای دل نگردد
3 بهر جان و دلی گرکوشه گیرد دو اسبه عقل از آنجا گوشه گیرد
4 کند عقل تو هر دم صد عمارت بیک لحظه کند او جمله غارت
1 نباید بود ازو غافل زمانی اگر غافل شوی یابی زیانی
2 بصورت گرچه او بیگانهٔ تست بمعنی در میان خانهٔ تست
3 چو خصم اندر میان خانه باشد ازو غافل مگر دیوانه باشد
4 هزاران مکر و تلبیس آورد پیش که گرداند ترا از صورت خویش
1 بدان ای دل اگر هستی تو عاقل که یک دم مینشاید بود غافل
2 بروز و شب عبادت کرد باید دل و جانت قرین درد باید
3 از آن بخشیدت ای جان زندگی را که تا بندی کمرمر بندگی را
4 براه بندگی چون اندر آیی بقدر وسع خود جهدی نمایی
1 از ایمانست اصل جمله ای یار تو را همچو جان در دل نگهدار
2 بسان بیخ باشد اصل ایمان بود اسلام شاخش میوه احسان
3 چو بیخ اندر دلت ایمان قوی کرد توانی در دو عالم رهروی کرد
4 از آن بیخ قوی شاخی کشد سر که اسلامش بود نام ای برادر