1 بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت طلسم گنج جان هردو جهان ساخت
2 جهانداری که پیدا و نهانست نهان در جسم و پیدا در جهانست
3 چو ظاهر شد ظهور او جهان بود چو باطن شد بطونش نور جان بود
4 زپنهانیش در باطن چو جان ساخت ز پیداییش در ظاهر جهان ساخت
1 ثنایی کان ورای عقل و جانست چه حدّ شرح و چه جای بیانست
2 ثنا و مدح صدری چون توان گفت که مدح او خداوند جهان گفت
3 محمد کافرینش را غرض اوست مراد از جوهر و جسم و عرض اوست
4 محمد مشفق دنیا و دین را شفیع اوّلین و آخرین را
1 امام اهل دین سلطان اوّل امیرالمؤمنین صدیق افضل
2 ولی عهد سپهر صدق صدّیق خلافت را ولی او بود بتحقیق
3 چو یافت از فقر پیغمبر نسیمی همه در باخت جز هیچ و گلیمی
4 نبود از معرفت پروای گفتش ازینجا کن قیاس خورد و خفتش
1 چراغ جنّت و شمع دو عالم امیرالمؤمنین فاروق اعظم
2 اگر چه بود ملکی در میانش نمیارزید ملکی یک زمانش
3 غلامی بر سرش استاده بودی زبان بر نیکویی بگشاده بودی
4 همی گفتی بدو الموت الموت که تا عمرش نگردد لحظهیی فوت
1 جهان معرفت دریای عرفان امیرالمؤمنین عثمان عفّان
2 حیابحریست کورا پاو سر نیست ولی دروی به جز عثمان گهر نیست
3 کسی در صحبت قرآن همیشه حیا چون نبودش پیوسته پیشه
4 دلش در علم و تقوی عالمی پاک نبی را و ُنبی را همدمی پاک
1 سپهر معرفت خورشید انور امیرالمؤمنین کرّار صفدر
2 امام مطلق ارباب بینش بدانش آفتاب آفرینش
3 چو او شیر حق آمد داغ حق داشت بمردی و جوانمردی سبق داشت
4 اسد چون خانهٔ خورشید باشد علی کالشمس ازو جاوید باشد
1 امامی کو امامت را حسن بود حسن آمد که جمله حسن ظن بود
2 همه حسن و همه خلق و همه حلم همه لطف و همه جود و همه علم
3 زجودش هفت دریا هشت آمد ز شوقش نه فلک در گشت آمد
4 سه نور بس قوی را چارم او بود برای آن همه چیزش نکو بود
1 امامی کافتاب خافقینست امام از ماه تا ماهی حسینست
2 چو خورشیدی جهان را خسرو آمد که نه معصوم پاکش پس رو آمد
3 چو آن خورشید اصل خاندانست بمهرش نه فلک از پی روانست
4 چراغ آسمان مکرمت بود جهان علم و بحر معرفت بود
1 جهان را هم امام و هم خلیفه کِرا میدانی الّا بوحنیفه
2 جهان علم و دریای معانی امام اوّل و لقمان ثانی
3 اگر اعدای دین بسیار جمعند ز کار بوحنیفه سر چو شمعند
4 چراغ امّت آمد آن سرافراز چراغی کو عدو را مینهد گاز
1 کسی کو ابن عمّ مصطفی بود امامت در دو کون او را روا بود
2 دو ابن عم رسول حق چنان داشت که دینش از هر دو نور جاودان داشت
3 ز ابن مطلّب برخاست امامت چنانک از ابن عبّاسش خلافت
4 اگر اهل طریقت صد هزارند وگر صد، جز طریق او ندارند