سالک دلدادهٔ از عطار نیشابوری مصیبت نامه 1
1. سالک دلدادهٔ بیدل دلیر
پیش جن آمد ز جان خویش سیر
...
1. سالک دلدادهٔ بیدل دلیر
پیش جن آمد ز جان خویش سیر
...
1. گفت با مجنون شبی لیلی براز
کای بعشق من ز عقل افتاده باز
...
1. بود مجنونی عجب نه سر نه بن
کز جنون گستاخ میگفتی سخن
...
1. گفت آن دیوانه با عیشی چو زهر
روز عیدی بود بیرون شد ز شهر
...
1. موسی عاشق امام غرب و شرق
چون همه تن بودش اندر عشق غرق
...
1. بیدلی بودست جانی بیقرار
سربرآوردی و گفتی زار زار
...
1. آن یکی دیوانه سرافراشته
سر بسوی آسمان برداشته
...
1. آن یکی دیوانه در برفی نشست
همچو آتش برف میخورد از دو دست
...
1. آن یکی دیوانهٔ یک گرده خواست
گفت من بی برگم این کار خداست
...
1. آن یکی دیوانهٔ پرسید راز
کای فلان حق را شناسی بی مجاز
...
1. بود ازان اعرابی شوریده رنگ
کرد روزی حلقهٔ کعبه بچنگ
...
1. بود مجنونی نکردی یک نماز
کرد یک روزی نماز آغاز باز
...