جوابش داد آن دم از عطار نیشابوری جوهرالذات 29
1. جوابش داد آن دم پیر رهبر
که گر تو میندانی خود بر این در
...
1. جوابش داد آن دم پیر رهبر
که گر تو میندانی خود بر این در
...
1. یکی پرسید از منصور کابلیس
که دائم هست اندر عین تلبیس
...
1. یکی از بایزید این باز پرسید
که اینجاگه حقیقت حق توان دید
...
1. خدا کن بود او در بود خود باز
حقیقت آنگهی شو صاحب راز
...
1. زهی اسرار کاینجاگاه پنهانست
که از شوقش حقیقت چرخ گردانست
...
1. یکی گفتست از پیران اسرار
که هر کو شد ز هر کل او خبردار
...
1. چنین گفتست اینجا بایزید او
که اندر عشق دیدست دید دید او
...
1. کنون عطّار گفتی جوهر ذات
حقیقت بود کل با جمله ذرّات
...
1. یکی پرسید از آن صاحب اسرار
که چون بینم مر این انجام ای یار
...
1. الّا ای جان کنون دیدار دیدی
که در کون و مکان عطّار دیدی
...
1. یکی روزی بر احمد شد ابلیس
سلامی کرد او بی مکر و تلبیس
...