تاگل ز گریبان از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. تاگل ز گریبان چمن سر بر کرد
بلبل هر دم مشغلهٔ دیگر کرد
...
1. تاگل ز گریبان چمن سر بر کرد
بلبل هر دم مشغلهٔ دیگر کرد
...
1. ای گل به دریغِ عمر دل پُر خون کن
ور ماتم خویش میکنی اکنون کن
...
1. گرچه گل تر درآمدن سر تیز است
چه سود که در وقت شدن خونریز است
...
1. میریخت گل و ز خاک مفرش میکرد
وز بیم شدن سینه پُر آتش میکرد
...
1. بشکفت به صد هزار خوبی گل مست
وز رعنایی جلوه گری در پیوست
...
1. غنچه که چو پسته لب شود خندانش
از کم عمری بر لبش آمد جانش
...
1. با گل گفتم که داد بستان و برو
آب رخ خود خواه ز باران و برو
...
1. بلبل سخنی گفت به گل آهسته
یعنی که بپیوند بدین دلخسته
...
1. گل گفت که در خاک چرا ننشینم
چون از زر خود دست تهی میبینم
...
1. بلبل به سحر نعرهزنان میآشفت
وز غنچهٔ سر تیز حدیثی میگفت
...
1. در غنچه نگاه کن که چون میجوشد
پیکانش نگر که همچو خون میجوشد
...
1. چون شور ز گل در دل بلبل افتاد
در هر رگ او هزار غلغل افتاد
...