1 گل گفت: که گه زخم زند صد خارم گه باد به خاک ره فشاند خوارم
2 گه مردِ گلابگر بر آتش نهدم آخر منِ غم کش چه جنایت دارم
1 گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت بر خاک رهم کنار زر خواهد ریخت
2 ای ابر! بیا و آب زن بر رویم کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت
1 گل گفت که چند اوفتم در پستی بیرون تازم با سپری از مستی
2 تا غنچه بدو گفت: سپر میچکنی انگار که چون من کمری بر بستی
1 گل گفت: نقاب برگشادیم و شدیم از دست به دسته اوفتادیم و شدیم
2 چون عمر وفا نکرد هم بر سرِ پای ما دستهٔ خویش باز دادیم و شدیم
1 گل گفت: چنین که من کنون میآیم حقا که خلاصهٔ جنون میآیم
2 شاید اگر آغشتهٔ خون میآیم چون از رحمِ غنچه برون میآیم
1 گل گفت: کسم هیچ فسون مینکند درمان من غرقه به خون مینکند
2 زین پای که من بر سر آتش دارم کس خار گلابگر برون مینکند
1 گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد در زیرِ جُلَیلِ غنچه خوابم ببرد
2 من میشکفم گلابگر میآید تا بر سرِ آتش همه آبم ببرد
1 گل گفت: که با گلابگر هر سحری اول پیکان نمودم آخر سپری
2 چون جنگ نداشت سود زر بر کفِ دست بنمودمش و نکرد این هم اثری
1 گل گفت: منم فتاده صد کار امروز در آتش و خون مانده گرفتار امروز
2 چه بر سر آتشم نشانید آخر در پای تمامست مرا خار امروز
1 گل گفت: چو نیست هفتهای روی نشست از کم عمری پشت امیدم بشکست
2 هر چند چو آتشم بدین سیرآبی بر خاک فتاده میروم باد به دست