1 بنگر ز صبا دامنِ گل چاک شده بلبل ز جمال گل طربناک شده
2 در سایهٔ گل نشین که بس گل که ز باد بر خاک فرو ریزد و ما خاک شده
1 گل بین که به غنج و ناز خواهد خندید بر عالم پر مجاز خواهد خندید
2 صد دیده بباید که بر او گرید زار آندم که زغنچه باز خواهد خندید
1 ابری که رخ باغ کنون خواهد شست گل را به گلاب بین که چون خواهد شست
2 گل میآید با قدحی خون در دست از عمر مگر دست به خون خواهد شست
1 از دست گلابگر گل عشوه پرست در پای آمد چنانکه بر خاک نشست
2 گل خون شد و از درد به بلبل میگفت: «آخر به چنین خون که بیالاید دست»
1 با گل گفتم چو یوسفِ کنعانی در مصرِ چمن تُرا سزد سلطانی
2 گل گفت که من صد وَرَقم در هر باب خود یک وَرَقست این که تو بر میخوانی
1 بلبل که به عشق یک هم آواز نیافت همچون تو گلی شکفته در ناز نیافت
2 گل گرچه به حسن صد وَرَق داشت ولیک در هیچ وَرَق شرحِ رخت باز نیافت
1 بلبل همه شب شرحِ وصالت میخواند مه طلعت خورشیدِ کمالت میخواند
2 گل پیش رخِ تو صد وَرَق بازگشاد وز هر وَرَق آیتِ جمالت میخواند
1 گل بین که بر اطراف چمن مینازد وز سوی دگر سرو و سمن مینازد
2 هر گل که به ناز باز خندید چو صبح از حسن تو یا ز شعرِ من مینازد
1 نی حال من و تو ماهوش میگوید بشنو که درین فصل چه خوش میگوید
2 گل نیز چو در خارکشی افتادست بلبل همه راه خارکش میگوید
1 گل بی سر و پای خویشتن میانداخت خود را به میان انجمن میانداخت
2 از رشک رخت به خاک ره میافتاد پس خاک به دست با دهن میانداخت