عشقت که به صد هزار از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. عشقت که به صد هزار جان ارزانی است
بحری است که موج او همه حیرانی است
1. عشقت که به صد هزار جان ارزانی است
بحری است که موج او همه حیرانی است
1. نی در ره تو گرد تو میبینم من
نه هیچ کسی مرد تو میبینم من
1. بر باطل نیست گر دلم دیوانه است
زیرا که تو شمعی و دلم پروانه است
1. نه مرد و نه نامرد توام میدانی
زیرا که نه در خورد توام میدانی
1. در عشق تو پیوسته به جان میگردم
چون شیفتگان گِردِ جهان میگردم
1. هم بر جانم این همه غم میدانی
هم کشته تنم به صد ستم میدانی
1. چندان که غم تو میشود انبوهم
هم میکوشم که با دلی بستوهم
1. وقت است که بیقراری ما بینی
در عزت خویش خواری ما بینی
1. سودای ترا پشت سپه میدارم
اندوهِ ترا توشهٔ ره میدارم
1. جانا ز رهت نصیب من گردی نیست
آری چکنم مخنّثی مردی نیست
1. زان روز که بوی پیرهن بی تو رسید
صد گونه غمم به جان و تن بی تو رسید
1. تادل دارم همدم تو باید داشت
تا جان دارم محرم تو باید داشت