1 زان روز که بوی پیرهن بی تو رسید صد گونه غمم به جان و تن بی تو رسید
2 ور آب زمین و آسمان خون گردد کی برگویم آنچه به من بی تو رسید
1 تادل دارم همدم تو باید داشت تا جان دارم محرم تو باید داشت
2 بی تو همه روزم غم تو باید داشت تنها همه شب ماتم تو باید داشت
1 آن راز که دل به دیده میگوید باز و آن چیز که گم نکرد میجوید باز
2 تا کرد دلم درد ترا مرهمِ صبر دردی دگر ازتو روی میشوید باز
1 ای ابر هوای عشق تو بس خون بار وی راه غم تو وادیی بس خونخوار
2 در راه تو از ابر تحیر شب و روز باران دریغ و درد میبارد زار
1 از درد منت اگر خبر خواهد بود درمان ز توام درد دگر خواهد بود
2 درمان چکنم درد ترا چون هر روز دردی که ز تست بیشتر خواهد بود
1 ای عشقِ تو عینِ عالم حیرانی سودای تو سرمایهٔ سرگردانی
2 حالِ من دلسوخته تا کی پرسی چون میدانم که به ز من میدانی
1 جانا صد ره بمُردم از حیرانی بار دگرم زنده چه میگردانی
2 چون شرح دهم این همه سرگردانی گر من بنگویم تو همه میدانی
1 چون حسن و جمال جاودان داری تو شور دل و شیرینی جان داری تو
2 چون این داری و جای آن داری تو بس سرگردان که در جهان داری تو
1 در راه تو دانش و خرد مینرسد با عشق تو نام نیک و بد مینرسد
2 هستی ترا نهایتی نیست از آنک هر هست که در تو میرسد مینرسد
1 گر قلب نبرد بایدت اینک دل ور عاشق فرد بایدت اینک دل
2 گر کعبهٔ شوق بایدت اینک جان ور قبلهٔ درد بایدت اینک دل