آن راز که دل به از عطار نیشابوری مختارنامه 13
1. آن راز که دل به دیده میگوید باز
و آن چیز که گم نکرد میجوید باز
1. آن راز که دل به دیده میگوید باز
و آن چیز که گم نکرد میجوید باز
1. ای ابر هوای عشق تو بس خون بار
وی راه غم تو وادیی بس خونخوار
1. از درد منت اگر خبر خواهد بود
درمان ز توام درد دگر خواهد بود
1. ای عشقِ تو عینِ عالم حیرانی
سودای تو سرمایهٔ سرگردانی
1. جانا صد ره بمُردم از حیرانی
بار دگرم زنده چه میگردانی
1. چون حسن و جمال جاودان داری تو
شور دل و شیرینی جان داری تو
1. در راه تو دانش و خرد مینرسد
با عشق تو نام نیک و بد مینرسد
1. گر قلب نبرد بایدت اینک دل
ور عاشق فرد بایدت اینک دل
1. تا دل به غمت فرو شد و برنامد
زان روز ز دل نشان دیگر نامد
1. گاهی چو گهر ز تیغ میتابی تو
گاه از دل پر دریغ میتابی تو
1. گر دل گویم ز غایت مشتاقی
از دست بشد باده بیار ای ساقی
1. جانا! ز غمت این دل دیوانه بسوخت
در دام بر امّید یکی دانه بسوخت