1 در عشق توام هم نفس اندوه تو بس در درد توام دسترس اندوه تو بس
2 در تنهائی که یار باید صد کس گر نیست مرا هیچ کس، اندوه تو بس
1 در عشق تو من با دل پرخون چکنم چون افتادم ز پرده بیرون چکنم
2 گفتم نفسی برآرم از دل با تو دل رفت و نفس نماند اکنون چکنم
1 تن را که در آتش عذاب افتاده است بر رشتهٔ جان هزار تاب افتاده است
2 دل را که به سالها عمارت کردم اکنون ز می عشق، خراب افتاده است
1 خوش خوش بربود نیکوئی تو مرا در کار کشید بدخوئی تو مرا
2 تلخی تو نیست شوربختی من است شیرینی آن ترش روئی تو مرا
1 جانا! دل و جانم آتش افروز از تست ناسازی این بخت جگرسوز از تست
2 شب نیست که روز دل فرومینشود خوش باد شبت که دل بدین روز از تست!
1 دوشم غم تو وداع جان میفرمود برکندن دل ازین جهان میفرمود
2 پا بر زبر جهان و جان بنهادم یعنی که غم توام چنان میفرمود
1 در عشق تو خوف و خطرم بسیارست خون دل وآه سحرم بسیارست
2 زان روز که در عشق تو شور آوردم زان شور نمک بر جگرم بسیارست
1 دل نیست که از عشق تو خون مینشود تن نیست که از تو سرنگون مینشود
2 جان از تن غم کشم برون رفت و هنوز سودای تو از سرم برون مینشود
1 در دست جفای تو زبون است دلم در پای غم تو سرنگون است دلم
2 هرچند که خون دل حلال است ترا در خونِ دلم مشو که خون است دلم
1 دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم چون حلقه منه از در خود بیرونم
2 شک نیست که خونی نرهد از سردار خونی گردی اگر شوی در خونم