1 گر در طلبت ز روی تو مانم باز در کوی تو تن فرودهم در تک و تاز
2 گر دست طلب به وصل رویت نرسد سر بر پایت بسر برم عمر دراز
1 هر کو گهر وصل تو در خواهد خواست اول قدم از دو کون بر باید خاست
2 صد دریا موج میزند از غم این این کار، به اشکی دو، کجا آید راست
1 هرگه که من از وصل تو بابی شنوم شب خوش بادم که یاد خوابی شنوم
2 چو گنگ شوم با تو حدیثی گویم چون کر گردم از تو جوابی شنوم
1 چون وصل تو یک ذرّه نیفتاد به دست جز باد چه دارد دل ناشاد به دست
2 ازوصل تو چون به دست جز بادی نیست باخاک شدم بی سر و بن باد به دست
1 ای کاش دلم را سر آهی بودی جان را ز وصال تو پناهی بودی
2 گرچه شدهام چون سر موئی بی تو باری سر مویی به تو راهی بودی
1 این خود چه عجایبست کآمیختهای هر لحظه هزار شور انگیختهای
2 دیدار تو چون ز حدّ ما بود دریغ صد پرده ز هر ذرّه درآویختهای
1 آنها که ز باغ عشق گل میرُفتند از غیرت تو زیر زمین بنهفتند
2 و آنان که ز وصل تو سخن میگفتند با خاک یکی شدند و در خون خفتند
1 حاصل ز غم عشق توام بدنامیست وین بدنامی جمله ز بیآرامیست
2 بر بوی وصال تو، من خام طمع میسوزم و این سوختنم از خامیست
1 نادیده ترا شرح سروپات خوش است گر سود کنیم و گرنه، سودات خوش است
2 ما را همه وقت خوشی تست مراد پس بی تو بمیریم چو بی مات خوش است
1 گاهی ببریدی و گهی پیوستی گاهی بگشادی و گهی در بستی
2 چون در دو جهان نبود کس محرم تو در بر همه بستی و خوشی بنشستی