چون جان دلم ز سیر،چون از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. چون جان دلم ز سیر،چون برق شدند
مستغرق او، ز پای تا فرق شدند
...
1. چون جان دلم ز سیر،چون برق شدند
مستغرق او، ز پای تا فرق شدند
...
1. در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز
کار من دل سوخته اشک است و نیاز
...
1. دریای دلم گرچه بسی میآشفت
از غیرت خلق گوهر راز نسفت
...
1. خون دل من که هر دم افزون گردد
دریا دریا ز دیده بیرون گردد
...
1. شب نیست که خون از دل غمناک نریخت
روزی نه که آب روی من پاک نریخت
...
1. این شیوه مصیبت که مرا اکنون است
چون شرح توان داد که حالم چونست
...
1. گر دل بشناختی که من کیستمی
سبحان اللّه چگونه خوش زیستمی
...
1. گر جان گویم جای خرابش بنماند
ور دل گویم رای صوابش بنماند
...
1. هر شب چو غمی ز چشم من خون ریزد
گر کم ریزد ز ابر افزون ریزد
...
1. چون دریائی کنار من از جا خاست
کز چشمهٔ چشم لؤلؤ لالا خاست
...
1. هر چند که پشت و روی دارم کاری
از دیدهٔ خویش تازه رویم باری
...
1. گفتم ای چشم خواب میباید برد
بویی ز دل خراب میباید برد
...