ای بیخبران دلی از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. ای بیخبران دلی به جان دربندید
وز نیک و بد خلق زبان دربندید
...
1. ای بیخبران دلی به جان دربندید
وز نیک و بد خلق زبان دربندید
...
1. تو خفته وعاشقان او بیدارند
تو غافل و ایشان همه در اسرارند
...
1. ای پای ز دست داده در پی نرسی
نظّارهٔ جام کن که در می نرسی
...
1. دل بستهٔ روی چون نگار او کن
جان بر کف دست نه، نثار او کن
...
1. گر هست درین راه سر بهبودت
بر باید خاست از سر هستی زودت
...
1. هر دل که ز سِرِّ کار آگاهی یافت
در هر مویی ز ماه تا ماهی یافت
...
1. بی ره رفتن، رموز میاندیشی
برفیست که در تموز میاندیشی
...
1. گر باز نماید سَرِ یک موی به تو
صد گونه مدد رسد ز هر سوی به تو
...
1. یادست ازین هوس بمی باید داشت
یا منّتِ دسترس بمی باید داشت
...
1. پیوسته به دست خود گرفتاری تو
کاشفته دل پردهٔ پنداری تو
...
1. هر گاه که گوهر محبّت جویی
تا بعد نجویی به چه قربت جویی
...
1. ای خلق چرا در تب و تفتید آخر
نابوده و ناآمده رفتید آخر
...