گر مرد رهی میان از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
...
1. گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
...
1. هر لحظه ز چرخ بیش میباید رفت
گاه از بس و گه زپیش میباید رفت
...
1. نردِ هوسِ وصال میباید باخت
اسبِ طمعِ محال میباید تاخت
...
1. بنشستهای و بسی سفر داری تو
هر ذرّه که هست ره گذر داری تو
...
1. چون تو غم بیشمار خودخواهی داشت
درد دل بیقرار خود خواهی داشت
...
1. ای آن که هزار گونه سودا داری
مردان همه ماتم، تو تماشا داری
...
1. از بس که غم دنیی مردار خوری
نه کار کنی ونه غم کار خوری
...
1. از دورِ فلک زیر و زبر خواهی شد
رسوای جهانِ پرده در خواهی شد
...
1. هر چند که دریای پر آب آمد پیش
بشتاب که کار با شتاب آمد پیش
...
1. کی نیک افتد ترا که بد میباشی
جان میدهی و خصم خرد میباشی
...
1. ای دوست اگر تو دوستدار خویشی
تا کی ز هوا بر سر کار خویشی
...
1. اوّل قدمت دولت انبوه مجوی
کاهیت نخست بس بود کوه مجوی
...