میپنداری که جان از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. میپنداری که جان توانی دیدن
اسرار همه جهان توانی دیدن
...
1. میپنداری که جان توانی دیدن
اسرار همه جهان توانی دیدن
...
1. هرگه که تو طالب گهر خواهی بود
باکوه چو سنگ در کمر خواهی بود
...
1. آن نقطه که کیمیای دولت آن است
بگذر ز جهان که بیخ آن در جان است
...
1. قومی ز محال در جنون افتادند
قومی ز خیال سرنگون افتادند
...
1. جانهاست در آن جهان بر انبار زده
تنهاست درین بر در و دیوار زده
...
1. از ذرّه ز اندازهٔ ذرّات مپرس
یک وقت نگهدار وز اوقات مپرس
...
1. در عقل اصول شرع از جان بپذیر
در شرع فروع از ره امکان بپذیر
...
1. قسمی که ز چرخ پرده در داشتهای
گر داشتهای خون جگر داشتهای
...
1. تا عالِمِ جهل خود نگردی به نخست
هر اصل که در علم نهی نیست درست
...
1. نه در صفِ صاحبنظران خواهی مُرد
نه در صفتِ دیدهوران خواهی مُرد
...
1. هر چند ز ننگِ خود خبردار نهایم
از دوستی خویش سرانداز نهایم
...
1. دردا که دلم واقف آن راز نشد
جان نیز دمی محرمِ دمساز نشد
...