از هم نفسانم اثری از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. از هم نفسانم اثری نیست امروز
وز کار جهانم خبری نیست امروز
...
1. از هم نفسانم اثری نیست امروز
وز کار جهانم خبری نیست امروز
...
1. دل هرچه که دید خشک لب دید همه
ذرّات دو کون در طلب دید همه
...
1. چندان که مرا عقل و بصر خواهد بود
در تیهِ تحیرم سفر خواهد بود
...
1. چندان که مرا عقل به تن خواهد بود
در بحر تحسّرم وطن خواهد بود
...
1. چون بیخبرم از آنکه تقدیرم چیست
اندیشهٔ شام و فکر شبگیرم چیست
...
1. نی کس خبری میدهد از پیشانم
نه یک نفس آگهی است از پایانم
...
1. هر لحظه تحیر به شبیخون آید
تا جان پس ازین کجا شود، چون آید
...
1. چندان که ز هر شیوه سخن میگویم
میننماید کنه معانی رویم
...
1. در بادیهٔ جهان دری بنمایید
وین بادیه را پا و سری بنمایید
...
1. یک بیدل و بیرأی چو من بنمایید
نه جامه و نه جای چو من بنمایید
...
1. دل رفت و جگر با دل ریش آمد باز
کی مرغِ ز دام جسته پیش آمد باز
...
1. من زین دل بیخبر به جان آمدهام
وز جان ستمکش به فغان آمدهام
...