این درد چه دردیست از عطار نیشابوری مختارنامه 13
1. این درد چه دردیست که درمانش نیست
وین راه چه راهیست که پایانش نیست
1. این درد چه دردیست که درمانش نیست
وین راه چه راهیست که پایانش نیست
1. حالِ دلِ باژگونه مینتوان گفت
وصفی به هزار گونه مینتوان گفت
1. دل از همه عالم به کنار آمد باز
بگریخت زلشکر به حصار آمد باز
1. دردا که به جز درد مرا کار نبود
وز مِهْ دِه و ده کسی خبردار نبود
1. آن میخواهم که جایگاهی گیرم
در سایهٔ دولتی پناهی گیرم
1. هر روز غمی به امتحانم آمد
وز حیرت دل کار به جانم آمد
1. دردا که ز خود بیخبرم باید مرد
آغشته به خونِ جگرم باید مرد
1. زانگه که بقا روی نمودست مرا
هر لحظه تحیری فزودست مرا
1. امروز منم ذوقِ خرد نادیده
انسی ز وجودِ نیک و بد نادیده
1. آگاه نیم از دل و جانم که چه بود
پی مینبرم علم و عیانم که چه بود
1. چون عمر بشد زادِ رهم از «چه کنم»
تدبیر گشادِ گرهم از «چه کنم»
1. بس رنج کشم طرب نمیدانم چیست
رنجوری را سبب نمیدانم چیست