باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد در مختارنامه عطار نیشابوری

بحری که در آسمان زمین خواهد بود
آنجا وینجا همان، همین خواهد بود
از فوق العرش تاثری قطرهٔ اوست
آن دریا را قطره چنین خواهد بود
آن بحر که در یگانگی اوست یکی
یک قطره در آن بحر نسنجد فلکی
گر هژده هزار عالم افتد در وی
حقّا که از او برون نیاید سمکی
گردِ تو درآمده چنین دریایی
تو راه به یک قطره نبردی جایی
دانی که درین عالم پر سر چونی
چون در چمن بهشت نابینایی
یک روی به صد روی همی باید دید
یک چیز، ز هر سوی، همی باید دید
پس هژده هزار عالم و هرچه دروست
اندر سر یک موی، همی باید دید
راهی که همه سلوک وی باید کرد
کی، نتوان گفت از آن، و طی باید کرد
راهیست که هر قدم که بر میگیری
اول قدمت به قطع پی باید کرد
آخر روزی دلت به درگه برسد
جان تو به مقصود تو ناگه برسد
صد عالم پر ستاره میبینی تو
چون جمله به یک برج رسد ره برسد
هر چیز که هست در دو عالم کم و بیش
از جلوهگری نور اوست ای درویش!
تا جلوه همی کند همه جلوهٔ اوست
چون جلوه کند ترک، نماند پس وپیش
عالم همه گفت و گوی خود میبیند
بر سالک جست و جوی خود میبیند
هرچیز که هست جمله چون آیینهست
در دست گرفته روی خود میبیند
پیوسته دلی گرفته از غیرت باد!
در بادیهٔ یگانگی سیرت باد!
هر نقش که از پرده برون میبینی
چون پرده براوفتد، همه،‌خیرت باد!
خود را، سوی خود،‌رهگذری باید کرد
وین کار قوی نه سرسری باید کرد
هر چیز که هست هر یکی آیینهست
در آینهها جلوهگری باید کرد