1 بحری که در آسمان زمین خواهد بود آنجا وینجا همان، همین خواهد بود
2 از فوق العرش تاثری قطرهٔ اوست آن دریا را قطره چنین خواهد بود
1 آن بحر که در یگانگی اوست یکی یک قطره در آن بحر نسنجد فلکی
2 گر هژده هزار عالم افتد در وی حقّا که از او برون نیاید سمکی
1 گردِ تو درآمده چنین دریایی تو راه به یک قطره نبردی جایی
2 دانی که درین عالم پر سر چونی چون در چمن بهشت نابینایی
1 یک روی به صد روی همی باید دید یک چیز، ز هر سوی، همی باید دید
2 پس هژده هزار عالم و هرچه دروست اندر سر یک موی، همی باید دید
1 راهی که همه سلوک وی باید کرد کی، نتوان گفت از آن، و طی باید کرد
2 راهیست که هر قدم که بر میگیری اول قدمت به قطع پی باید کرد
1 آخر روزی دلت به درگه برسد جان تو به مقصود تو ناگه برسد
2 صد عالم پر ستاره میبینی تو چون جمله به یک برج رسد ره برسد
1 هر چیز که هست در دو عالم کم و بیش از جلوهگری نور اوست ای درویش!
2 تا جلوه همی کند همه جلوهٔ اوست چون جلوه کند ترک، نماند پس وپیش
1 عالم همه گفت و گوی خود میبیند بر سالک جست و جوی خود میبیند
2 هرچیز که هست جمله چون آیینهست در دست گرفته روی خود میبیند
1 پیوسته دلی گرفته از غیرت باد! در بادیهٔ یگانگی سیرت باد!
2 هر نقش که از پرده برون میبینی چون پرده براوفتد، همه،خیرت باد!
1 خود را، سوی خود،رهگذری باید کرد وین کار قوی نه سرسری باید کرد
2 هر چیز که هست هر یکی آیینهست در آینهها جلوهگری باید کرد