1 بیا ای مرغ رنگین جامه بی بو سر ترکانه داری پای هندو
2 تنی پوشیده داری جان عریان لب پرخنده داری چشم گریان
3 ز روی آینه نزدودهٔ زنگ لباس آینه کردی بصد رنگ
4 اگر زر میکند آهن زر اندود نگیرد آهن از زر رنگ نابود
1 برو طاوس شهوت را ببر سر که بوی آرزویت میبرد سر
2 ز رنگین خانهٔ شهوت بپرهیز ز بند آرزوی خویش برخیز
3 چو رنگ شهوت بی رنگ گردد همه عالم به چشمت تنگ گردد
4 درون خانهٔ جانت سیاه است چه سود ار بر سرت زرین کلاه است
1 بیا ای مرغ نابالغ کجائی ز عمر نازنین غافل چرائی
2 دریغا برگ عمرت رفت بر باد دمی ناکرده خود را از جهان شاد
3 اگر پرت بدی یعنی که دانش اگر بالت بدی یعنی که بینش
4 بپری تا درخت جاودانی وگرنه تا ابد اینجا بمانی
1 ز من پندی فرا گیر ای خردمند عتاب و خشم را بر پای نه بند
2 کلاه فاقه را بر فرق سر نه بدان حرصی که باشد کمترش ده
3 ز قهرش دیدهٔ پر فتنه بر دوز چو باد انش به بی خوابی بیاموز
4 مسلط کن برو صیاد خود را بجای نان مده پالوده بد را
1 بیا ای هدهد صاحب هدایت چه داری تا خبر از هر ولایت
2 قباپوشی ولی دردی نداری گله داری ولی مردی نداری
3 ز تن بیرون کن و کن خاک بر سر قبائی بی بقا تاج مزور
4 کسی باشد سزای تاجداری که باشد در تبارش شهریاری
1 به بلبل گفت هدهدکای پریشان چرا کردی تو بیدادی بدیشان
2 مکن بی علمی ای دین داده بر باد که بی علمی کند بر جمله بیداد
3 درون خسته دل مخراش و مخروش چو دیگ پخته شو تا کی زنی شوش
4 چو عشق دلبران گنج روانست چنان بهتر که اندر دل نهانست
1 بشرح جان اگر ادراک داری قدم بر فرق هفت افلاک داری
2 وگرنه با تو گفتم شرح اسرار بود چون پیش اخشم بوی گلزار
3 چه سود آید ازین آیینه داری که پیش چشم کور آیینه داری
4 تو شهبازی و مرغان خشم و شهوت بپایت برنهادند بند غفلت
1 خداوندا توئی دانای عالم ز عالم برتری و از جان عالم
2 نه گیتی بود نی ابلیس و آدم نه عالم بود و نی ذرات عالم
3 تو آن پروردگار کردگاری که بی حبر و قلم صورت نگاری
4 به دست خود گل آدم سرشتی به سر بر سرگذشت ما نوشتی