1 به توفیق خدای صانع پاک که دانش میدهد بر ملک و افلاک
2 ز بلبل نامه بیتی چند گویم چو آب رفته باز آمد به جویم
3 قلم برگیر و راز دل عیان کن سرآغازش به نام غیب دان کن
4 خداوندی که جز وی کس نشاید که تا بر بندگان روزی گشاید
1 شنید ستم که در دور سلیمان که بد دیو و پری او را بفرمان
2 نشسته بود روزی بر سر تخت سعادت یاور و اقبال با تخت
3 شدند مرغان بدرگاه سلیمان بر آورده ز دست بلبل افغان
4 بنالیدند چو نای و می زدند چنگ گهی بر سر گهی بر سینهٔ تنگ
1 ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید بتندید و ببالید و بجوشید
2 یکی از خشم آتش را برافروخت گهی بر آب و آتش را فرو سوخت
3 همان دم باز را فرمود هان زود برو چون آتش و باز آی چون دود
4 به بین خود تا چه مرغ است آنکه مرغان ز دست او همی دارند افغان
1 روان شد باز تند و تیز منقار بخون بلبل زار کم آزار
2 به زهر آلوده کرده تیغ و چنگال به هیبت بازگسترده پر و بال
3 بساط خدمت سلطان ببوسید ز سر تا پای خود جوشن بپوشید
4 چنان مستغرق فرمان شه شد بجای پا سرش بر خاک ره شد
1 به گل بلبل همی گفت ای دل افروز چراغ مهربانی را برافروز
2 بیا کامشب شب ناز و نیاز است چو زلف ماهرویان شب دراز است
3 غنیمت دان شبی با یار تا روز به هم گفتن بسی اسرار جان سوز
4 دو یار مهربان چون راز گویند حکایتهای رفته باز گویند
1 شبی دور از لب و دندان اغیار به دندان میگزیدم من لب یار
2 درآمد باغبان با گل همی گفت بگو تا خود که بود امشب ترا جفت
3 نقاب از روی خوبت که کشیده است لب و لعلت بدندان که گزیده است
4 دم باد صبا خوردی شکفتی به دست هر کس و ناکس بیفتی
1 سپاه روز روشن چون برآمد قضا را ترک هجران بر سر آمد
2 به بلبل باز گفت ای خفته برخیز بیا خود را به بال من درآویز
3 چو موری کعبه را خواهد که بیند فراز شهپر بازان نشیند
4 سلیمانت همی خواهد به داور چه داری حجت قاطع بیاور
1 به نزد خانهٔ دستور کشور وثاقی مختصر بگرفت بی در
2 همی مالید سالی بیشتر عور تن خود را بدان دیوار دستور
3 ز نزدیکان یکی میدید از دور به عالم فاش گشت این راز مستور
4 وزیر شهر شروان مرد را گفت چه مقصود است ترا بر خاک ما خفت
1 جوابش داد هشیار سخنگوی مگو ما را از این معنی بر این روی
2 برو ما را سر و سودای کس نیست ز عشقم یک نفس پروای کس نیست
3 تو هرگز بر کسی عاشق نبودی هنوز آتش نهٔ مانند دودی
4 تو نادر بی خودی بیخود نمانی تو قدر عاشقان هرگز ندانی
1 به بلبل گفت بشنو تا چه گویم حدیثی خوش گذشته باز جویم
2 جوانان گر ببوسند دست پیران به پیری پای بوسندش امیران
3 چو مینامد به صد لطف و به صد ناز چو ترکان یا ز تندی کرد آغاز
4 بزد چنگال و او را در هوا برد به چنگالش دو سه نوبت بیفشرد