به توفیق خدای صانع از عطار نیشابوری بلبل نامه 1
1. به توفیق خدای صانع پاک
که دانش میدهد بر ملک و افلاک
...
1. به توفیق خدای صانع پاک
که دانش میدهد بر ملک و افلاک
...
1. شنید ستم که در دور سلیمان
که بد دیو و پری او را بفرمان
...
1. ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
بتندید و ببالید و بجوشید
...
1. روان شد باز تند و تیز منقار
بخون بلبل زار کم آزار
...
1. به گل بلبل همی گفت ای دل افروز
چراغ مهربانی را برافروز
...
1. شبی دور از لب و دندان اغیار
به دندان میگزیدم من لب یار
...
1. سپاه روز روشن چون برآمد
قضا را ترک هجران بر سر آمد
...
1. به نزد خانهٔ دستور کشور
وثاقی مختصر بگرفت بی در
...
1. جوابش داد هشیار سخنگوی
مگو ما را از این معنی بر این روی
...
1. به بلبل گفت بشنو تا چه گویم
حدیثی خوش گذشته باز جویم
...
1. بدو گفت ای تو هم نیش و توهم نوش
بمن رسوای عالم پرده درپوش
...
1. چو میرفتند بر بالای کهسار
نسیم صبحدم آمدبه گلزار
...