پسر گفتش اگر آب از عطار نیشابوری الهی نامه 1
1. پسر گفتش اگر آب حیاتم
نخواهد داد از مردن نجاتم
...
1. پسر گفتش اگر آب حیاتم
نخواهد داد از مردن نجاتم
...
1. پدر بگشاد راهش در هدایت
به پیش او فرو گفت این حکایت
...
1. سکندر در کتابی دید یک روز
که هست آب حیات آبی دلفروز
...
1. یکی کَشتی شکست و هفتصد تن
درآب افتاد و باقی ماند یک زن
...
1. بزرگی گفت پر شوقست جانم
که شد عمری که من دربندِ آنم
...
1. رفیقی گفت با من کان فلانی
حلالی میخورد قوت جهانی
...
1. نشسته بود روزی پیرِ اصحاب
ز پنداری و شهرة پیشِ محراب
...
1. بحربی رفت فاروق و ظفر یافت
وزان کفّار هر کس را که دریافت
...
1. یکی پرسید ازان گستاخ درگاه
که هان چیست آرزوی تو درین راه
...
1. جوانی سرو بالا بود چون ماه
ز مهر او جهانی گشته گمراه
...
1. چنین گفتست مجنون آن یگانه
که یک تن داد دادم در زمانه
...
1. بدام افتاد روباهی سحرگاه
بروبه بازی اندیشید در راه
...